تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

۲۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

پس از غصب ولایت حضرت امیرالمومنین علی (ع) در سقیفه، امکان تحقق ولایت تامه الهی از مسلمین و به طور خاصه شیعیان سلب شد و تا ظهور حضرت حجت (عج) در روز موعد به تاخیر افتاد. از آن تاریخ به بعد دو رکن اصلی دین الهی؛ قرآن و خاندان عترت و طهارت، مهجور واقع شدند و البته ذات دین اسلام و شریعت محمدی توسط امامان همام علیهما السلام و هدایت‌هایشان از گزند طاغوت‌ها و شیاطین در امان ماند و شیعیان با پی‌گرفتن تعلیمات ایشان توانستند، اسلام ناب محمدی را زنده کنند. اما این راه نیز پس از غیبت حضرت ولی عصر(عج) سخت و سخت‌تر شد و آزمون دیگری از جانب پروردگار برای مومنین حقیقی مطرح گشت. تا آنگاه که باز دوباره حجت خدا در میان خلق ظهور کرد، کلمه حق  همچون روزگار پس از رحلت حضرت رسول بی رهرو و بی‌یار و یاور نماند.

اما این رنج و تعب ناشی از غیبت امامان معصوم که راه‌بر و مفسر دین بودند، سبب شد که نحله‌ها و مکاتب و فرق مختلفی در میان شیعیان شکل بگیرد و هر یک به طریقی سعی نمایند با تمسک به مآثر اسلامی؛ یعنی کتاب‌خدا و روایات ائمه معصومین علیهما السلام و عقل، راهی برای هدایت امت اسلامی و نیز رهاندن آن از آفات جور و ظلم و شرک و کفر بیابند. در این شرایط بود که کلیت دین اسلام در اجزاء مختلف ظهور کرد و هر یک از عالمان و خواص امت اسلامی جزئی از آن کلیت را محقق کردند و هر قسمی از دین در هیئتی ظاهر شد. در این زمان است که فقه و کلام و عرفان و فلسفه  و طب و طبیعات اسلامی پیدا شدند و هر یک از افراد امت اسلام را به خود فرا خواندند. اما آن چه در این میانه همواره یکی از دغدغه‌های مومنین و علمای اسلام بود، میزان قرب و بعد تعالیم و آموزه‌های این نحله‌های دینی با حقیقت دین اسلام بود. هر چند که اصل و ریشه‌های درخت دین به مدد قیام‌ سرخ حسینی و روشنگری‌های سبز علوی امامان هدی علیهما السلام حفظ شده بود اما بر اثر غفلت نخستین و پس آز آن غیبت حجت خدا از دیده‌ها، مناقشه در ساقه و برگ و میوه‌های این شجره طیبه فراوان شد.

یکی از مکاتبی که به ویژه در صد سال اخیر در میان شیعیان ظهور پیدا کرده است و البته به گونه‌ایی دیگر در ادوار گذشته‌ تاریخ اسلامی در قالب هایی چون اخباری‌گری سابقه داشته، مکتب تفکیک است. مکتب تفکیک که به طور رسمی و علنی از تلاش‌‌های علمی میرزا مهدی اصفهانی (ره) آغاز شده است، در اندیشه خلوص معرفت دینی است. عالمان و پیروان این مکتب معتقدند معرفت دینی رایج در میان اهل امت اسلام در اداوار گذشته اسلامی آغشته به آموزه‌های غیروحیانی و غیر الهی شده است و آن‌چه مسلمین و به طور خاصه شیعیان در نزد خویش دارند، به دلیل غیبت معصوم، معارف حقه اهل بیت علیهما السلام نیست. از این رو بزرگان این مکتب درصدد سره‌سازی معارف اسلامی از وارداتی هستند که حقانیت آن‌ها از طرف قرآن و روایات معصومین (ع) به طور واضح  و آشکارا تایید نشده است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۱۳
محمد نیازی

 

کله پاچه از آن صبحانه های مقوی ایرانی است. پزشکان مدرن خوردن زیاد آن را به جهت بالارفتن چربی خون مناسب نمی دانند و طبیبان سنتی خوردن آن را با مصلحاتی چون دارچین، برای کسانی که کار بدنی سخت دارند، مجاز می شمرند. چون بسیار مغذی است و اما در عین حال بیشتر اجزای این خوراک، سرد و تر مزاج است و دیر هضم. (گویا به جز پاچه). از این‌رو لازم است افراد کم تحرک که فعالیت بدنی زیادی ندارند و سستی و تری در مزاج آن‌ها غلبه دارد، آن را مصرف نکنند.

از سوی دیگر، اگر زیاد جوان نباشید و مانند من کارگر زاده باشید و یا در خانواده‌تان سابقه و صبغه مشاغلی چون کارگری و یا کشاورزی وجود داشته باشد، به خاطر می آورید، پدرها یا بدربزرگ های قدیمی را که خروس خوان و آفتاب نزده و یا پس از ادای فریضه،  از خانه بیرون می رفتند و برای این که بنیه کار یدی طاقت فرسا را تا عصر داشته باشند، یک سر به طباخی محله ‌شان می زدند و یک کاسه آب و پاچه و بناگوش و تریت نان سنگگ را سر می کشیدند و دل می زدند به صحرا، یا عرق می ریختند پای دستگاه.

کله پاچه در حافظه ذهنی من، علاوه بر این سابقه کارگری، گاهی هم به مراسم های خاص نظیر قربانی مراسم حج و عروسی و امثالهم اختصاص داشت و یا صبحانه ویژه ای بود که فردی از اعضای فامیل به مناسب موفقیت یا از باب تفنن، گهگاهی دیگران را مهمان می کرد. که البته  باز آن هم در صبحانه بود و معمولا صبح جمعه با خانواده.

خیال بد نکیند، در این دوران وانفسای تدبیر و امید، نه بنده جزء مرفهین بی درد هستم که کله پاچه گوسفندی بخورم و نه جنس کار و سبک زندگی و جیب من اقتضاء چنین غذاهایی را دارد! اما از منظر یک دانشجوی جامعه شناسی، صحنه هایی از زیست شبانه برخی از مردم شهرم مرا به تعجب وا داشته است؟

طباخی هایی که به جای صبح در شب کار می کنند و یا لااقل شلوغی دخل شان در شب هنگام است. و از آن جالب تر افراد ترگل و برگلی را می بینم که قیافه شان به هیچ کارگر و کشاورز و زحمتکشی شباهت ندارد، اما حوالی ساعت 9 و 10 شب، ماشین شاسی بلندشان را جلوی طباخی پارک می کنند و مشغول تناول این غذای قدیمی ایرانی می شوند؟!! (غذای قدیمی که زمانی خاص زندگی شبانی ایرانیان بود).

بنا به قاعده طبی، این افراد با این غذای سنگین احتمالاً شب نمی توانند بخوابند و یا لااقل به این راحتی ها نمی توانند به خواب بروند، پس طبعاً باید شب را به تفریح و سرگرمی و یا هر کار مگوی دیگر مشغول باشند و تازه با بانگ خروس به خواب بروند!!!

به نظر شما شغل و معیشت و درآمد، طبقه ای که کله پاچه می خورد و شب ها بیدار است، چیست!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۰۹
محمد نیازی

 

از هر چه ترسیدی خود را در دل آن بیانداز

مولوی در آخر مثنوی معنوی از دفتر ششم حکایتی بدین وصف دارد. روزی مادری کودک‌‌اش را نصیحت می‌‌کند، که ای فرزند اگر روزی سایه‌‌ای وهم‌‌آلود و ترسناک در جای سهمگین و تاریک به تو هجوم آورد، تو هیچ نترس و برآن سایه هجوم بیاور، او هر که و هر چه که باشد، پا به فرار خواهد گذاشت. در این موقع مولوی از زبان کودک، مادر را مورد شماتت قرار می‌‌دهد که این چه پند نابجاست که تو می‌‌دهی؟ اگر آن خیال دیوگونه هم از مادرش چنین نصیحتی را به ارث برده باشد و به سوی من حمله کند، پند تو بلای جان من خواهد شد. اگر بخواهیم این حکایت را با اندکی سهل‌‌گیری خلاصه کنیم و شاخ و برگ‌‌های آن را بزنیم و دل به نصایح مولانا بدهیم، جان کلامش، چیزی نیست جز این یک جمله: در کارها تنها شیفته تدبیر خود نشوید و قدرت حریف را نیز بسنجید.

آشتی با سینما

برنامه‌‌ی "هفت" را که جمعه شب‌‌ها از شبکه‌‌ی سه سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌‌شود و قریب به دو سال ازآغاز به کار آن می‌‌گذرد را می‌‌توان آشتی مدیران سیما با سینما دانست. برنامه‌‌ای با اجرا و هدایت فریدون جیرانی منتقد و روزنامه‌‌نگار و البته گارگردان میانه‌‌قامت سینمای ایران. برنامه‌‌ای با دو روی متفاوت و بعضاً متناقض، نیمی تخصصی و نیم سرگرم‌‌کننده و عامه‌‌پسند. تجربه‌‌ای که ما در تلویزیون رسمی‌‌مان مشابه‌‌اش را به جز در "برنامه‌‌ی نود" و آن‌‌هم  تاحدودی و البته به‌‌گونه‌‌ای دیگر حکایتی شبیه به هفت دارد، نداشته‌‌ایم. برنامه‌‌ای خاص سینما، با آیتم‌‌‌‌ها و بخش‌‌های مختلف و متنوع. گفتگوی انتقادی پیرامون فیلم‌‌ هفته، بررسی و گزارش از وضعیت پخش و تولید، پیگیری حواشی صنفی و هنری سینما، معرفی حرفه‌‌ی سینما و سینماگران حرفه‌‌ای و خلاصه‌‌ هر آن‌‌چه که در هرهفته در سینمای ایران می‌‌گذرد و می‌‌تواند به عنوان سوژه‌‌ی یک برنامه تلویزیونی با مخاطب بیشتر غیرحرفه‌‌ای و غیر متخصص باشد، به آن پرداخته می‌‌شود. با کمی تسامح می‌‌توان گفت، که برنامه هفت مخاطب ثابت خویش را در بین بینندگان تلویزیونی پیدا نموده و به قول ساده، گل کرده است و البته اگر دقیق‌‌تر بخواهیم نگاه کنیم، هفت خیلی بیشتر از یک پدیده‌‌ی ساده است. با " هفت" سینما برای خیلی‌‌ها مسئله شده و بخشی از دغدغه‌‌های مخاطبان تلویزیون، خاصه جوانان را به خود اختصاص داده است. تا اینجای کار شاید خیلی چیز غریب و نامانوسی به چشم نمی‌‌خورد، یک رسانه‌‌ی با رسانه‌‌ی دیگر شروع به بده و بستان فرهنگی می‌‌کند. اما چیزی که خیلی ظهور پدیده‌‌ای چون هفت ویژگی متمایز می‌‌بخشد، توجه به سابقه سینما و رسانه ملی در سال‌‌های پس از انقلاب اسلامی است. هنوز خیلی از روزگاری نگذشته است که فیلم‌‌ها و تولیدات سینمای حتی به صورت تیزر های یک دقیقه‌‌ای و کوتاه هم اجازه پخش عمومی در سیما را نداشتند، هنوز یادمان نرفته است که، تا همین چند سال پیش پوشش خبری سیما به بزرگترین رویداد سینمای سال سینمای ایران، در حد چند گزارش خبری ساده و مصاحبه و پخش گزیده‌‌های اعلام جوایز، آن‌‌هم به ساعات کم مخاطب انتهای شب محدود بود. حال با دانستن این سابقه،  ظهور پدیده‌‌ای چون هفت و با این ابعاد نسبتاً گسترده کمی غریب می‌‌نماید؛ به گمان نگارنده شاید بد نباشد، برای فهم درست این پدیده‌‌‌‌ی نوظهور کمی با منطق آشتی سینما و سیما از نگاه مدیران رسانه ملی آشنا شویم، تا دریابیم هفت، چگونه هفت شد و چگونه سر از سیمای جمهوری اسلامی درآورد و در نهایت با مخاطبانش چه کرد؟

این یادداشت در مجله سینما رسانه منتشر شده است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۴
محمد نیازی

در این گیرو دار تخریب خانه های کارگران محله ده_ونک توسط دانشگاه الزهرا، بد نیست، به یک اثر تئوریک در مورد مسکن تهی دستان و جنبش فرو دستان در ایران توسط یک روشنفکر چپ امریکا نشین، نظری بیاندازیم.

اگر بخواهم جان کلام کتاب را برای اهالی کم حوصله فضای مجازی بیان کنم، به گمانم این می شود:

آصف_بیات معتقد است که جنبش فرودستان و حاشیه نشینان و تهی_دستان شهری به عنوان جنبشی فراگیر و خزنده و آرام، توانسته است فراتر از انقلاب_اسلامی که خود را داعیه دار حمایت از مستضعفان و کوخ نشینان می داند، حرکت کند و به اهداف معیشتی و مدنی خود برسد. به عبارت دیگر مولف معتقد است، انقلاب اسلامی جز در مقطع آغازین تولد خود نتوانسته محرومان را با خود همراه کند!

نویسنده سعی دارد نشان دهد که محرومان چگونه برای ادامه حیات خود توانسته اند،  قانون رسمی حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی را، به عنوان یک فرآیند ظالمانه که حقوق و منافع آن ها را نادیده گرفته است دور بزنند و به خواسته های حداقلی خود در حوزه زمین و مسکن برسند!

پی نوشت:

قابل توجه کسانی که ظلم و تعدی و تخریب یک منطقه مسکونی قدیمی (نزدیک به 70 ساله) را تنها با توجیه توسعه دانشگاه و داشتن سند های ثبتی روا می دارند!

کسانی هم مثل این روشنفکر پیدا می شوند، با همین شواهد و مدارک (نظیر تخریب خانه های ده ونک) ثابت می کنند که انقلاب اسلامی و مستضعفین از اساس به هم ربطی نداشتند!

مسئولان دانشگاه الزهرا برای تاراج تئوریک انقلاب_خمینی(ره)  و نهضت_مستضعفان خوراک و مستندات فراهم می کنند!!!

گزیده هایی  از متن کتاب:

از دهه 1320 ، با شروع به کار برنامه ریزی شهری، نظام محله ای سابق جایش را به یک الگوی طراحی شده منطقه ای داد که عمدتاً بر نوع جداسازی طبقاتی متکی بود. گروه های کم درآمد همواره در طرح های جامع شهری نادیده گرفته می شدند! وجود بازار آزاد زمین و قیمت های بالای آن،  استانداردهای ساخت و ساز در طرح که افراد کم درآمد از پس آن بر نمی آمدند(نظیر اندازه قطعات، نحوه ساخت ساختمان، مشکلات حاصل از ساخت تدریجی و هزینه های تدارکاتی) در مجموع تهی دستان  را به این سو سوق داد که سرپناه شان را به شکل غیر رسمی و در خارج از محدوده شهر بنا کنند. (ص 57)

... در حقیقت، روحانیون، غالباً فقط بعد از انقلاب بود که توجه شان به مستضعفین یا طبقات فرودست جلب شد. آنان به این دلیل چنین کردند که اولاً طبقات فرودست را پایگاه اجتماعی محکمی برای رژیم نوپای اسلامی می پدیدند. ثانیاً، رادیکالیسم طبقه فرودست پس از انقلاب، روحانیون را وادار کرد که زبان رادیکالی اتخاذ کنند. ثالثاً، تاکید روحانیون روی مستضعفین می توانست چپ ها را خلع سلاح کند. (ص 87) 

سیاست های خیابانی؛ جنبش تهی دستان ایران، آصف بیات، مترجم: سید اسدالله نبوی چاشمی، تهران: انتشارات پردیس دانش، چاپ سوم، 1390. 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۶
محمد نیازی

 

این که جایگاه بحث های روش شناسی و متدولوژی در مسیر فعالیت های علم جامعه شناسی به ویژه در ساحت نظریه های علوم اجتماعی کجاست، امری است که تا به حال بسیار مورد غفلت بوده است ؟ آن چه تا امروز به عنوان یک گفتمان غالب در رابطه با پیوند مباحث روش شناسی و نظریه پردازی علمی مطرح بوده، جدایی این دو شاخه از مطالعات است. عموماً چنین تصور می شود که علم با منطق درونی خود به سمتی می رود و اندیشه درباره علم  و روش علمی نیز به سمتی دیگر!؟ اما دقت در مبادی علمی چون جامعه شناسی و جستجو برای یافتن ربط این مبادی با ساختار و منطق روش‌های علمی ما را به نتایج دیگری رهنمون می سازد. یکی از این نتایج، موضوعیت یافتن نوعی از مقولات علمی و یا نزاع بر سر یک سری مقولات خاص در پرتو نوع خاصی از روش علمی  است، که اگر از روش دیگری به یک موضوع یا پدیده  واحد نظر شود، آن مقولات از اهمیت و اعتبار برخودار نمی شود و یا حتی صورت مسئله به گونه یی دیگر طرح خواهد شد. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۴۴
محمد نیازی

نمایشگاه بین المللی کتاب؛ فرصت یا تهدید!

 هر سال که نمایشگاه بین المللی کتاب تهران شروع به کار می‌کند؛ سوالی ذهن‌ام را به خود مشغول می‌کند، که فایده این نمایشگاه برای جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی چیست؟ این سوال وقتی بیشتر آزار دهنده می‌شود، که شما دانشجو یا استاد یا فعال فرهنگی و یا به هر دلیلی دیگری سر وکارتان با کتاب و حوزه نشر بوده و مجبور باشید نه یک بار، بلکه چندین بار از نمایشگاه دیدن کنید و از دیدن این همه تناقض به سطح بیایید. کافی ‌است یک‌بار، پس از این گشت و گذارهای نمایشگاهی مشاهدات خود را یادداشت نمایید. خیلی هم لازم نیست تقلا کنید و یا مثل یک منقد اجتماعی ببینید. فقط کمی کنجکاوی و ریزبینی کافی است تا نگاه‌های سرگردان مردمی را که از اقصی نقاط ایران و تهران به نمایشگاه می‌آیند تا توشه کتاب یکسال کتاب خود را تهیه کنند، ببینید. به تجمع‌ آدم‌ها در مکان‌ها و غرفه‌ها دقت کنید. شلوغ‌ترین‌ها کجاها هستند، کدام نشرها؟ کدام غرفه‌ها؟ غرفه‌های کتاب‌های آموزشی و کمک آموزشی، سرگرمی، تفریحی، آموزش زبان‌های بیگانه خاصه انگلیسی، غرفه‌ی کتاب‌های جریان روشنفکری نظیر سروش، شبستری، ملکیان  و طباطبایی و کاتوزیان و هکذا، غرفه‌ی ناشرین شعر و ادبیات  عامه‌پسند و غربی، غرفه‌ی کتاب‌های فنی مهندسی، غرفه‌ی کتاب‌های مد روز روان‌شناسی و مدیریت(کتاب‌هایی درباره روابط با جنس مخالف و مدیرت ذهن و زمان و پول و هکذا)، مکان‌های توزیع مواد غذایی و فست فودها. اگر کمی گوش‌هایتان را تیز کنید، صدای این حیرت و سرگردانی را هم خواهید شنید؛ _آقا ببخشید! از نیچه و هوسرل چی دارید برای فروش؟ از جین آستین و جیمز جویس چطور؟ _عذر می‌خواهم ! کتابی در مورد تاریخ دوره ایران باستان دارید؟ درباره کوروش و داریوش کبیر چطور؟ این مشاهدات و شنیده‌ها را آدم می‌شنود و شروع می‌کند به یک تحلیل ساده دو دو تا چهارتایی از اهداف و فلسفه نمایشگاه بین المللی کتاب. خودت را می‌گذاری جای یک سیاستگزار و مدیر اجرایی فرهنگی و با خود می‌گویی این چنین نمایشگاهی چه خدمتی به نظام اسلامی و آرمان انقلاب اسلامی می تواند بکند؟ این‌ها می توانند چنین اهدافی باشند؛ ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی، آشنایی توده مردم با معارف اسلامی و فرهنگ ایرانی اسلامی، بسط ادبیات و مبانی تئوریک انقلاب اسلامی و تفصیل آن در حوزه‌های مختلف، تقویت ارزش‌های اسلامی و بنیاد‌های اجتماعی بومی و سنتی نظیر خانواده، مسجد، هیئت، روستا و جهاد و شهادت و حجاب و عفاف و هکذا. تلاش در جهت کاهش بحران‌های اجتماعی دامنگیر جمهوری اسلامی نظیر مسائل زنان و خانواده، مسئله جوانان و تولید و اشتغال. بسط ایدئولوژی و گفتمان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی و معارف شیعی در کشورهای جهان و به ویژه کشورهای منطقه و برقراری ارتباط بین متفکرین و نویسندگان مسلمان و آزاده‌ی جهان با فضای فرهنگی داخلی. اهداف را که خوب نوشتید، حالا شروع می‌کنید با مشاهداتتان مقایسه می‌کنید، می‌بینید همه‌اش نقض غرض است. از فضای اجتماعی حاکم بر نمایشگاه گرفته تا فعالیت‌های فرهنگی که در آن جریان دارد. از بسط جریان روشنفکری تا دامن‌خوردن به سبک زندگی غربی، همه و همه موید این نظرند. باز با خود می‌گویید که زود نباید قضاوت کرد، حتما این نمایشگاه اگر منطق فرهنگی متناسب با آرمان‌های ما ندارد، حتما منطق اقتصادی و صرفه برای نظام  توزیع و نشر در کشور دارد!  اما این‌بار هم گمانه‌هایتان به خطا می‌رود، نمایشگاه کتاب می‌آید تا خرده فروش و کتابفروشی‌های جزء نفروشند .نمایشگاه می‌آید تا حتی مردم کتابخوان سالی یک‌بار کتاب بخرند و بازار کتاب به غیر از کتب آموزشی و کمک آموزشی حیاتی فصلی و مقطعی داشته باشد و دهها آسیب دیگر. همه‌ی این‌ها را که کنار هم می‌چینید، همه از تهدیدی بزرگ می‌گویند و از بی مسئلگی مسئول فرهنگی و سیاستگزار ما. اما شما خوشبین هستید و هنوز این گاف بزرگ فرهنگی را باور ندارید و می‌گویید در حاشیه این جریان، جریان انقلابی و بچه‌های انقلاب هم کاشت و داشتی دارند، اما غافل از این که آن‌ها سرگرم مسائل روزمره نظیر بازی‌ها و درگیری‌های انتخاباتی هستند. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۰۹
محمد نیازی

 

   تا به حال اسم و رسمش را نشنیده بودم، البته بدیهی بود که نشنوم، بنده خدا 46 سال پیش از دنیا رفته بود و این یعنی 18سال پیش از تولد من، سن و سال‏دار های فامیل هم خیلی چیزی ازش نمی ‏دانستند و البته این هم طبیعی بود، ایل و تبار ما خانه پُرش و تا آنجایی که من واکاویده بودم، 45سال بود که ساکن دیار مینودرند، اما این‏ها هیچ کدام دلیل درست و درمانی نمی‏شد، یارو اگر خیلی سرشناس بود، قصه ‏اش نقل محفل مردم کوچه و بازار می‏ شد، خیلی از بزرگان شهر بودند که ما به چشم ندیدیمشان، اما از حشر و نشر با در و همسایه و دوست و آشنا وصفشان را شنیدیم. معمایی شده بود برای خودش. بنرها و اعلامیه‏هایی هم که ازش زده بودند به در و دیوار شهر و پشت شیشه مغازه ‏ها توضیح گره‏ گشایی نمی ‏دادند، گرامیداشت اسوه ایثار و صبر و استقامت «حاج کاظم دانا» مردی که زندگی خویش را وقف محرومین و بی‏نوایان کرد و ... . با یک عکس سیاه و سفید از یک مرد تکیده و ژولیده‏ی چهل، پنجاه ساله و یک بیت شعر که به خط نستعلیق بالایش نوشته شده بود:   من از بی نوایی‏ام نیم روی زرد  غم بی‏نوایان رخم زرد کرد، این‎ها همه وصف‏ هایی بودند که به قول علمای منطق معرف مجهولی بودند به مجهولاتی دیگر. چیز دیگری هم که به این قصه وجهه ‏ای معمایی می‏داد این بود که علی الظاهر و آن‏قدر که از تبلیغات برمی ‏آمد، هیچ نهاد دولتی و یا عمومی بانی مراسم گرامیداشت نبود. این امر باعث شده بود حتی خیال‏های کج و ماوج به ذهن‏ام خطور کند که مبادا کلاً خلق‏الله را سرکار گذاشته‏ اند ، در مملکتی قریب به اتفاق اقدامات فرهنگی یه سرش بنده به نفت، گرامیداشت یه آدم گمنام پس از این همه سال و بی بانی دولتی!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۳۸
محمد نیازی

این یادداشت را در نقد مقاله پایان روایت رسمی (تالیف سید مرتضی هاشمی مدنی) در تحلیل اجتماعی وقایع فتنه 88 برای مجله راه نوشتم. 

 

لطفا صورت مسئله راعوض نکنید

یادداشت زیر بیشترازآن که محلی باشد برای نقدمقاله پایان روایت رسمی، طرح سوالاتی ست از نویسنده محترم ویادآوری این نکته که بسیاری ازواقعیاتی را که ایشان مبنای توصیف خود قرار داده اند حاصل آمده ازتعمیم های ناقص یا برداشت های غلط ایشان می باشد.

نکته اولی که باید به آن قبل از ورود به جزئیات مقاله توجه شود دقت در دستگاه مفهومی ست که مقاله در آن قالب ارائه شده است با کمی تدقیق درآنچه تحت عنوان " تناقض ایرانی " مطرح شده است در می یابیم که این مسئله در واقع روایتی ست جدید از همان نظریه معروف جامعه شناسان و متفکران غربی درباره سازه های رفتاری ایرانیان یعنی همان نظریه" استبداد ایرانی". اگر واضح تر بخواهیم بگوییم تناقض ایرانی به بررسی نتایج اجتماعی - سیاسی حاصل از نظریه استبداد می پردازد. بی آنکه بخواهم ذهن خوانی کرده باشم یا برچسب بزنم تنها اعتقاد به تداوم استبداد سیاسی ست که مارا به نتیجه ی چون تناقض در رفتار مردم یک کشور رهنما می سازد ودرواقع یکی از نتایج منطقی آن به شمار می رود .(اشاره های جا به جا به جامعه ی استبدادی ،یادآوری آثار ارول)

همان طورکه می دانیم سالهاست توسط نظریه پردازان غربی و بعضا" ایرانی این گونه تبلیغ می شود که به دلیل تداوم حکومت های استبدادی و رسوخ استبداد درمیان ارکان جامعه ایرانی فرهنگی تحت عنوان "خودی" و"غیرخودی" شکل گرفته است. خودی ها همان کسانی ها هستندکه یا درراس حکومت اند یا نزدیک به آن ، پس به طبع آن دارای منافع ، تصمیمات، وتفسیرهای مشترک هستند وبه بقیه جامعه (غیرخودی ها) اجازه ظهور وبروز در عرصه سیاسی اجتماعی را نمی دهند. در مقابل غیرخودی ها کسانی هستند که از قدرت دور مانده اند و در مقابل نظرات حکومت موضع دارند .هرچند که نمی توانند آن را بیان کنند، تداوم این فرهنگ باعث شده توده جامعه که در دسته غیر خودی ها جای می گیرند تفسیرها و روایات حکومت را از وقایع نپذیرند واگر مجبور به پذیرش شوند این پذیرش جز تحت لوای زور واراده سیاسی- نظامی صورت نگیرد ،چنین جامعه ایی همیشه از تزاحم ها و تضادهای درونی رنج می برد واگرهم روزی بتواند براین تضادها فایق آید وبه وحدت برسد(به قول نویسنده مقاله) جزاز طریق قرار گرفتن در سایه ی انحصاری کلان روایت حکومتی ممکن نخواهد بود . در چنین جامعه ی هیچ صدایی جز صدای حکومت رسمی شنیده نمی شود یا اگر شنیده شود بازتاب نخواهد یافت در اینجا نمی خواهم به نقد نظریه استبداد ونتایج حاصل از آن بپردازم که البته درجای خود انتقادات پرشماری به آن وارد است . اما آیا تطابق این نظریه با شرایط روز ایران بعد ازانقلاب ناسازوناهمگون نیست ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۳۲
محمد نیازی

 

تاملاتی در باره نحوة عمل علم جدید با نگاهی به تولد روان‏ شناسی در کتاب «تاریخ جنون»

«جنون به مثابه بیماری در حیطة جسم جای داده شد و آن‏چه به بی‏خردی و استعلای گفتار آن تعلق داشت، در قلمرو روان قرار گرفت. دقیقاً در همین زمان بود که روان‏ شناسی تولد یافت. پیدایش روان‏شناسی به منزلة توجه به حقیقت جنون نبود، بلکه نشانة آن بود که جنون دیگر از حقیقتش که همان بی‏ خردی است جداشده و از آن پس هیچ نیست جز پدیده‏ای آشفته و بی‏ معنا در پهنة بیکران طبیعت، معمایی که حقیقت دیگری ندارد جز آن‏چه آن را فروکاهد.»

تاریخ جنون، میشل فوکو، ترجمه فاطمه ولیانی، تهران: نشر هرمس، 1388، چاپ هفتم، صفحة 186

نکته‏ ای که با استفاده از تحقیقات و اشارات فوکو دربارة جنون و تولد روان‏شناسی می‏ توان به آن اشاره کرد. معنازدایی علم مدرن از هستی و کائنات (جهان طبیعی و اجتماعی) است. علم مدرن برای بسط خود در دنیا، یک‏بار معنای روشن و خیره کنندة حقیقت هستی را از آن سلب کرد و آن را به واقعیت (طبیعت بی‏ جان و کور، جامعه بدوی یا در حال تکامل و ... ) تبدیل نمود و سپس در سایه این سلب، ایجاب خویش برای خلق معنایی جدید برای آن آغاز  کرد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۰۶
محمد نیازی

 

 اندیشه جدید و دنیای در حال تغییر

    اندیشه مدرن در قرن 19 میلادی، پس از عبور از عصر نوزایی و روشنگری و با فیلسوفانی چون دکارت و کانت به تثبیت می ‏رسد و در سپهر تفکر خود را بی رقیب می ‏بیند. این اندیشه که در نظر فیلسوفان، دوران نوجوانی و بلوغ خود را سپری کرده است و حتی زمینه ‏های انحطاط و نقد آن در آثار متفکرینی چون نیچه دیده می‏شود، در عالم واقع و یا به عبارت دقیق‏تر عرصه مناسبات روزمره نتوانسته به طور کامل تعیین یابد. این همان دوره‌ی تاریخی‌ ای است که علوم اجتماعی در حال شکل‏ گیری است، «دورهای است که جوامع اروپایی دچار تحولات خیلی بنیادین شده‏ اند که چند قرن در جریان بوده است. ابتدا جریان رنسانس و سپس تحولاتی که تحت عنوان بحران فئودالیسم مطرح می شود و مباحثی که مارکس و بعداً در پیروی از او خیلی های دیگر از منظر نقد اقتصاد سیاسی مطرح کرده اند. بعد از رنسانس یک دوره تاریخی داریم که در آنجا جریانات مختلفی روی هم می نشینند»(توفیق،1:1388). در این دوران پاره‏ های نظم کهن و سنتی در سرتاسر اروپای غربی و انگلستان و نیز امریکا با بنیادهای پیش‏رونده نظم نوین در منازعه هستند و هنوز نمی ‏توان یک نظم منسجم را مشاهده کرد. نمونه‏ های بارز این عدم استقرار و یکپارچگی را در نظام سیاسی فرانسه و جمهوری سوم، و درگیری بین محافظه‏ کاران و لیبرال‏ ها برسر مسائلی چون محاکمه دریفوس افسر یهودی که به جاسوسی متهم شده بود و یا بحث بر سر چگونگی نظام آموزشی نوین و جدایی آن از آموزش‏ های کلیسایی و ترویج ارزش‏های آزادی‏خواهانه و فرد‏گرایانه در مدارس، به خوبی مشهود است. با وجود همه‏ی این تعارضات و بعضاً تناقضات، اجتماعات و روابط مدنی و سیاسی جدیدی در جامعه غربی به ویژه فرانسه شکل‏ گرفته و حتی توسعه‏ قاره ‏ای و حتی جهانی می ‏یابد، که از آن جمله می‏ توان تاسیس نهادهای مدنی و صنفی و اعطای آزادی‏ های سیاسی را برشمرد.

    پس از استیلای اندیشه‏  مدرن شیوه‏ایی از روابط و تعاملات و اجتماعات انسانی در اخلاق، اقتصاد، سیاست، آموزش در قالب مفهوم جدیدی به نام «جامعه» (society ) شکل می‏ گیرد. سوال عمده و محوری متفکران این قرن (البته آن دست ه‏ایی از ایشان که نسبت به اندیشه مدرن و بنیان‏ ها و افق‏ های آن خوش بین بودند) این بود که جامعه و  نظم جدید چگونه محقق شده و اساس آن چیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۳:۵۷
محمد نیازی