تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

نقد مقاله پایان روایت رسمی

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۳۲ ب.ظ

این یادداشت را در نقد مقاله پایان روایت رسمی (تالیف سید مرتضی هاشمی مدنی) در تحلیل اجتماعی وقایع فتنه 88 برای مجله راه نوشتم. 

 

لطفا صورت مسئله راعوض نکنید

یادداشت زیر بیشترازآن که محلی باشد برای نقدمقاله پایان روایت رسمی، طرح سوالاتی ست از نویسنده محترم ویادآوری این نکته که بسیاری ازواقعیاتی را که ایشان مبنای توصیف خود قرار داده اند حاصل آمده ازتعمیم های ناقص یا برداشت های غلط ایشان می باشد.

نکته اولی که باید به آن قبل از ورود به جزئیات مقاله توجه شود دقت در دستگاه مفهومی ست که مقاله در آن قالب ارائه شده است با کمی تدقیق درآنچه تحت عنوان " تناقض ایرانی " مطرح شده است در می یابیم که این مسئله در واقع روایتی ست جدید از همان نظریه معروف جامعه شناسان و متفکران غربی درباره سازه های رفتاری ایرانیان یعنی همان نظریه" استبداد ایرانی". اگر واضح تر بخواهیم بگوییم تناقض ایرانی به بررسی نتایج اجتماعی - سیاسی حاصل از نظریه استبداد می پردازد. بی آنکه بخواهم ذهن خوانی کرده باشم یا برچسب بزنم تنها اعتقاد به تداوم استبداد سیاسی ست که مارا به نتیجه ی چون تناقض در رفتار مردم یک کشور رهنما می سازد ودرواقع یکی از نتایج منطقی آن به شمار می رود .(اشاره های جا به جا به جامعه ی استبدادی ،یادآوری آثار ارول)

همان طورکه می دانیم سالهاست توسط نظریه پردازان غربی و بعضا" ایرانی این گونه تبلیغ می شود که به دلیل تداوم حکومت های استبدادی و رسوخ استبداد درمیان ارکان جامعه ایرانی فرهنگی تحت عنوان "خودی" و"غیرخودی" شکل گرفته است. خودی ها همان کسانی ها هستندکه یا درراس حکومت اند یا نزدیک به آن ، پس به طبع آن دارای منافع ، تصمیمات، وتفسیرهای مشترک هستند وبه بقیه جامعه (غیرخودی ها) اجازه ظهور وبروز در عرصه سیاسی اجتماعی را نمی دهند. در مقابل غیرخودی ها کسانی هستند که از قدرت دور مانده اند و در مقابل نظرات حکومت موضع دارند .هرچند که نمی توانند آن را بیان کنند، تداوم این فرهنگ باعث شده توده جامعه که در دسته غیر خودی ها جای می گیرند تفسیرها و روایات حکومت را از وقایع نپذیرند واگر مجبور به پذیرش شوند این پذیرش جز تحت لوای زور واراده سیاسی- نظامی صورت نگیرد ،چنین جامعه ایی همیشه از تزاحم ها و تضادهای درونی رنج می برد واگرهم روزی بتواند براین تضادها فایق آید وبه وحدت برسد(به قول نویسنده مقاله) جزاز طریق قرار گرفتن در سایه ی انحصاری کلان روایت حکومتی ممکن نخواهد بود . در چنین جامعه ی هیچ صدایی جز صدای حکومت رسمی شنیده نمی شود یا اگر شنیده شود بازتاب نخواهد یافت در اینجا نمی خواهم به نقد نظریه استبداد ونتایج حاصل از آن بپردازم که البته درجای خود انتقادات پرشماری به آن وارد است . اما آیا تطابق این نظریه با شرایط روز ایران بعد ازانقلاب ناسازوناهمگون نیست ؟

پس طی این مقدمات حال باید صحت ادعای نویسنده را در دستگاه مفهومی فوق  درباره جامعه ی ایران باهم بیازماییم . ایشان معتقدند که درجامعه امروز ایران یک روایت رسمی وچندین روایت غیر رسمی وجود دارد وتنهای بلندگوی رسمی نیزصداو سیماست . از طرفی این تقابل میان این دو گونه ی روایت است که کنش های اجتماعی سیاسی مارا شکل می دهد ونیزاین که بسیاری از حرکات وجریان های غیر رسمی قانونی وغیر قانونی که در جامعه شکل می گیرد مقاومتی ست دربرابرروایت رسمی .اکنون ذکرچندپرسش ضروری بنظر می رسد !! نخست اینکه بر چه اساسی می گویند که در ایران تنها یک روایت رسمی داریم؟ آیا ایشان هویت چند پاره ی حکومت در ایران را که برگرفته از دموکراسی بوجود آمده پس ازانقلاب است را نادیده می گیرند ؟ و هویت های متفاوت والبته رسمی راکه  هریک  ازعناصرحکومت از آن برخوردارند را فراموش می کنند ؟ آیا روایت رهبری از وقایع کشور با روایت رئیس جمهور و مجلس وریاست آن و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت ،باتوجه به اینکه از هم متفاوت اند می توان غیر رسمی بشمار آورد ؟ پس بهتر نیست بگوییم که در ایران چندین روایت رسمی موجود اند که هر یک از آنها بلندگو های خاص خود را دارند! شما چگونه  اقدامات رئیس جمهور احمدی نژاد را در مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی مدیران گذشته انقلاب را، که همچنین از طرف رهبری(که خود از سردمداران روایت رسمی جمهوری اسلامی بشمار می رود) حمایت می شد، روایتی غیر رسمی میخوانید! شما چگونه انتقادات موسوی که خود زمانی درپست نخست وزیری نظام بوده و امروز نیزعضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای انقلاب فرهنگی(به عنوان بخش های مهمی از نظام ) را داراست،غیر رسمی بحساب می آورید !آیا  درست ترآن نیست که رویارویی پیش و پس از انتخابات را (همان طورکه رهبری به آن اشاره داشتند ) تقابل دو نگاه رسمی جمهوری اسلامی که منتقد یکدیگرند در نظر گرفت . روایت های رسمی که البته توسط چند روایت غیر رسمی پشتیبانی  می شوند.(هرچند که اقدامات بعدی آقای موسوی ایشان را به جریان خارج ازنظام  بسیارنزدیک کرد)

چالش اساسی که توصیف تئوریک شما با آن روبروست توجه بیش ازحدبه فرم روایت هاست وبی توجهی به شرایط زمانی و تاریخی پس زمینه هایی که هر روایت در آن جاری ست. (آفتی که گرفتار همه ی توصیف هایی ست که  چارچوب نظری پیشینی را بر واقعیت پسینی وبیرونی تحمیل می کنند) زیرا هرروایتی که در جامعه مطرح می شود پیش از آنکه رسمی یا غیر رسمی باشد باید معتبر بوده و مورد پذیرش فرهنگ و اعتقادات آن جامعه باشد .اعتبار یافتنی که از انگارها ی کلی و آرمانها و آرزوهای مشترک و مورد توافق آن جامعه سرچشمه می گیرد .

نکته دیگری که شما بر روی آن تاکید ورزیده اید و توصیف خود را بر پایه آن پی ریزی کرده اید این نکته است که شکل دهنده رفتار ما در عرصه سیاسی اجتماعی ناشی از تقابل روایت هاست و سست شدن پایه های این دوالیسم بوده که سر منشا اختلافات و تفاوت دیدگاهای بسیاری از مردم ونخبگان  جامعه شده است . آن چنان که سست شدن این پایه هارا زمینه سازایجادجامعه ایی چند صدایی دانسته اید که وحدت در آن باید مبتنی بر شباهت ها صورت پذیرد . بیایید واقعیاتی که شمارا به چنین نتیجه رهنمود ساخته با هم مرورکنیم . البته پیش از آن ذکر یک نکته حیاتی ست . استدلال شماازچند واقعیت یادشده، حتی به فرض صادق بودن هم استدلالی نادرست است ، زیرا این رابطه تنها از دویا چند مثال اخذ شده است پس با عوض کردن مثال ها رابطه ونتایج حاصله نیز دگرگون می شود این بارنیز چندپرسش ساده می تواند راهگشا باشد . آیا روشنفکران ایرانی که در رابطه با جنایات غزه سکوت کردند  درمورد سایرجنایات بشری وموضوعات انسانی وجهانی که ظاهرا حکومت درباره آن سکوت کرده یا لا اقل نظری نداشته است به رسالت روشنفکرانه خود(آن طورسارتربرای آنها معتقد بود) عمل کرده اند؟ درمورد کشتار مسلمانان چین یا چچن و... موضعی عملی داشته اند ؟ حالا مسلمانهاکه پیشکش، درمورد قتل عام درقاره سیاه چه؟ خدای من ! چرا این قدرراه دور می رویم ؟ آیا تا بحال دیده ایدکه روشنفکران ایرانی برای یک موضوع غیر سیاسی که حساسیت حکومت رانیز در پی نداشته است ، مثلا نابودی جنگلهای شمال یا آلودگی خلیج فارس ، به موضع گیری فعالانه پرداخته (نه درحد ای وای چه دردناک!!!!) وولااقل بخشی از مردم را با خود همراه کرده باشند؟ما که ندیده ایم! چه برسد به اینکه  برای آرمان فلسطین ، که آرمان فراملی و دینی ست بپاخیزند ؟برادرعزیز از شما بعید است ، چه انتظاراتی از روشنفکر ایرانی دارید!روشنفکر ایرانی از فقدان اعتبار ملی ودینی واجتماعی برخودار است ،به همین دلیل  جز در رسانه های غربی وجماعت اپوزسیون قادر به اظهار نظر نیست. اگر این افراد را پاک باخته و مطیع صرف غرب ندانیم دست کم آنها مانند گیاهانی اند که ریشه هایشان معلق در آسمان و زمین این سرزمین است واز پسماندهای غرب تغذیه می کنند .

 از طرف مقابل نیزچگونه سکوت سیاستمداران اصول گرا را در مقابل تلاشهای یک طلبه عدالت خواه سیرجانی به حساب تقابل آن با روایت رسمی می گذارید
؟ اگر آنطورکه شما می گویید بود، باید آنجا که رهبری به عنوان کسی که( مقبولترین روایت رسمی نظام را بازگو می کند) به امری تاکید می کردند از این افراد جنبش و فعالیتی دیده می شد .آیا چنین بوده است؟ مگر تاکیدهای چندباره رهبری در مبارزه با فساد توسط این آقایان پشت گوش انداخته نشد؟ ماکه از امثال لاریجانی و باهنرهاو .... چیزی ندیدیم. این توصیف ها مارا به جایی نمی رساند زیرا که بیش از حد در بند ظواهرقضایا ست .آیا مایه افسوس نیست که بی اعتقادی مسئولین به آرمان های امام وانقلاب وغرق شدن در بازی های سیاسی ونیز دورشدن نخبه های فکری و فرهنگی از حقیقت انقلاب اسلامی نمی بینید ؟ چگونه باورکنیم انقلابی هایی را که تا دیروز شعار دفاع از مستضعف و اقشار محروم را سر می دادند امروز روایت گر رسمی و غیر رسمی صدای اشراف و واماندگان از حرکت امام انقلاب شدند ؟ چگونه باورکنیم سخنان میرحسین موسوی را که روزگاری نماینده اقتصاد عدالتخواه در جمهوری اسلامی شناخته می شد امروز بزرگترین دغدغه اش جمع شدن گشت ارشاد است !

نه برادرآن صداها واختلافاتی که شما معتقدید به واسطه شرایط پیش و پس از انقلاب فرصت شنیده شدن یا دیده شدن یافت تا به قول شما جامعه چند صدایی را شکل دهند همیشه بوده اند حتی در زمان امام (ره)- واحتمالا بعد از این هم خواهند بود اما آنچه امروز فرق کرده است همراهی بخش هایی از بدنه نظام جمهوری اسلامی و انقلابیون سابق است که جا به جا ی خاطراتشان پربود از عکس یادگاری با امام وشهدا . وامروز لیدرآن بی اعتبارها، آن اشرافها ، آن غرب زده ها شده اند. بله با شما موافقم !که در روزهای پس ازانتخابات جزایر پراکنده مخالف نظام به هم متصل شدند اما کسانیکه این صداها را به هم پیوند دادند همان فرزندان انقلابی سابق بودند که دیگر میراث انقلاب برایشان جذابیتی نداشت پس باید ماهیت انقلاب را دگرگون می ساختند ودر این راه باید امثال احمدی نزاد وشاید هم .... از میان برداشته می شدند . احمدی نژادی که داعیه داربازگشت به روزهای طلایی و شعارهای آرمانی اول انقلاب بود (دقت کنید که صحت ادعا اینجا مطرح نیست ) آنچه بیشتر ازهمه آن پراکنده هارا امیدوار کرد، به سخره گرفتن آن آرمانها توسط بخش هایی از همین نظام بود که به لحاظ سیاسی دارای وجاهت قانونی نیز بودند . شعار ضدیت با اسرائیل، کمک به مستضعفان ایران و جهان، توجه به روستاییان ، ساده زیستی و .... همه و همه شعارهای احمدی نژاد،که مورد تایید رهبری نیز بود یا غیر عقلایی وانمود شدند یا عوام فریبانه .آن بی اعتبارها و دلسرد شدگان از نظام اسلامی دریافتند که دیگر لازم نیست برای اعتبار یافتن و مطرح شدن خود را در ظاهر هم که شده ملتزم به میثاق های انقلاب اسلامی نشان دهد زیرا همدستان و هم رایانی از داخل نظام ایشان را یاری می دهند .

هر چند سخن به درازا کشیداما برخود فرض می دانم که به چند کنایه شما نیز اشارت کرده باشم : نخست آنکه تعمیم شرایط لبنان به فضای امروز ایران تعمیمی ست ناقص که از فهم غلط شما از ساختارهای اجتماعی سیاسی نه تنها لبنان بلکه تمامی کشورهای عربی نشات می گیرد . کشورهایی که پس ازجداشدن از امپراتوری  اسلامی (عثمانی) و نیز استقلال از استعمار فرانسه و انگلیس از فقدان هویت مستقل وآرمان ومیثاقی ملی و عقیدتی برای وحدت رنج می برند، پس یا به دام استبداد سیاسی می افتند تا یکپارچگی را در میان آنان رقم بزند ویا به سمت دموکراسی قبیله ایی مبتنی بر امتیاز گیری از سایر طوایف، در می غلتند .

در لبنان نمی تواند یک صدا غالب شود زیرا آرمان و هدفیکه بین همه یا اکثریت طوائف لبنان مشترک باشد وجود ندارد . پس حزب الله ناچار است برای دوری از جنگ و ستیزه وایجادثبات (که لازمه ی تداوم حرکت آنهاست ) به بده بستان با سایر طوایف روی آورد وبرمنافع مشترک اتکا کند.(درست برخلاف ایران که همیشه  آرمانی ملی و دینی مارا قادرساخته است از اختلافات چشم پوشی کنیم وزیر پرچم رهبری واحد به سمت هدف مشترک نیل نماییم)

اشاره ایی اعتراض به طبقه متوسط کرده اید ومارابه این نکته توجه داده اید که صدای این طبقه در پیش از انتخابات هنگامی که نظام به جامعه چند صدایی نیازمند بود (آیاواقعا نظام به این فضا احتیاج داشت ؟؟؟؟) شنیده شد و پس انتخابات این صداساکت شد وازقول فیلسوف غربی نقل کرده اید که باید آنهارا "مغبون شدگان" انقلاب خمینی دانست . وقت آن رسیده است که تقلیل گرایی بی حدتان را یادآور شوم که چگونه همه ی صداها رادر سیاست وانتخابات 22 خرداد، خلاصه می کنید .آیا باید باور کنیم که تا قبل از این صدای طبقه متوسط در ایران شنیده نشده است و آنها در این سی سال مغبون شده اند؟ آنهایی که بیشترین بهره راازعایدات کشورو ثروت ملی داشته اند وازبالاترین امکانات فرهنگی و رفاهی این سرزمین استفاده کردند.(البته در مقایسه با آنانی که احمدی نژاد سنگشان را به سینه می زند )طبقه ایی که در دولت موسوی از موشک وبمب حفظشان کردیم ودر دولت هاشمی جیب هایشان راپروار ساختیم و در دولت خاتمی سعی کردیم کمکشان کنیم ( توسط خودی های همین نظام )تا به اعتلای سیاسی- فرهنگی دست یابند وازدست این عقاید هزارچهارصد ساله و این نظام املی رها شوند !!!! آیا اصلادردستگاه فکری شما مستضعفین جایی دارند؟آیا اگر نبود حساب آخرت وپیمان الهی که مستضعفان با امام خویش وآرمان هایش و ولایت فقیه بسته اند ،به حساب های این دنیای مادی ما، همه ی حرکات آن ها از جیب مایه گذاشتن نبود؟ آیا شما نیز از آن دسته از افرادی  نیستید که مستضعفین به لقب "آسیب پذیر" مفتخر نموده اند تا برای همیشه از یادشان برود که آنان روزی وارثان این ملک شناخته می شدند وصدایشان درگلو خفه شود وپیرجماران را آرزو کنند که فریاد آنها را به گوش عالمی برساند؟

واما سخن آخر-  کدام جامعه شناس و متفکر تیز بین ونکته سنجی از شما می پذیرد که آنگونه که شما ادعا کرده اید جامعه ایی در عرض چند هفته یا چند ماه تغییر کند. هیچ حادثه ایی حتی به وسعت و قدرت  یک انقلاب در عرض چند هفته نمی تواند یک جامعه را دگرگون کند. که خود انقلاب هم محصول یک پروسه ی چند ده سا له  است.نمی دانم چطور پشت کردن یک شبه فردی چون شجاعی را به پیشینه ی انقلابی خود غیر ممکن می دانید اما در مقابل ملتی به سادگی  ودر عرض چند هفته می تواند به انگاره ها وتجربه ها ودیده های خود پشت می کند ودچار سردر گمی می شود!آیا بهتر نبود مشاهدات ناقص وپراکنده خود را از تهران یا چند محله ی آن یا دوستان خود به کل ملت ایران تعمیم نمی دادید؟البته که نمی شده،  باید این واقعیات مخدوش  ودستچین شده می بود تا بتوانید قبای انگاره کلیتان " تناقض ایرانی" را به آن بپوشانید.شما کجا بودید تااطمینان و قاطعیت مردم محروم تهران و شهرستان ها را ببینید در انتخاب احمدی نژادرا.زیرا آنها کسی را که به دروغ  وخلف وعده ورذائل اخلاقی متهمش می کردند ساعت یا هفته یا ماهی پیش در کنارشان بود.آن ها به دیدگان خود اطمینان کردند.از کدام تردید صحبت می کنید.

لطفا" صورت مسئله را عوض نکنید.مسئله امروز ما فقط  وفقط شکاف های اجنماعی نیستد(که البته همیشه وجود داشته اند ومهم بوده اند ) مسئله مهم ما  امروز نخبگانی اند که با گسستن از ارزش های انقلاب وامام  وگذشتن از پل میان این شکاف ها  وقرار گرفتن در زمینی  دیگر بازی جدیدی را شروع کرده اندو شعارشان این است یا به سبک ما بازی می کنید یا نمی گذاریم هیچ کس بازی کند.

 

 

والسلام.

منتشر شده در مجله راه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی