در تمنای خلوص
پس از غصب ولایت حضرت امیرالمومنین علی (ع) در سقیفه، امکان تحقق ولایت تامه الهی از مسلمین و به طور خاصه شیعیان سلب شد و تا ظهور حضرت حجت (عج) در روز موعد به تاخیر افتاد. از آن تاریخ به بعد دو رکن اصلی دین الهی؛ قرآن و خاندان عترت و طهارت، مهجور واقع شدند و البته ذات دین اسلام و شریعت محمدی توسط امامان همام علیهما السلام و هدایتهایشان از گزند طاغوتها و شیاطین در امان ماند و شیعیان با پیگرفتن تعلیمات ایشان توانستند، اسلام ناب محمدی را زنده کنند. اما این راه نیز پس از غیبت حضرت ولی عصر(عج) سخت و سختتر شد و آزمون دیگری از جانب پروردگار برای مومنین حقیقی مطرح گشت. تا آنگاه که باز دوباره حجت خدا در میان خلق ظهور کرد، کلمه حق همچون روزگار پس از رحلت حضرت رسول بی رهرو و بییار و یاور نماند.
اما این رنج و تعب ناشی از غیبت امامان معصوم که راهبر و مفسر دین بودند، سبب شد که نحلهها و مکاتب و فرق مختلفی در میان شیعیان شکل بگیرد و هر یک به طریقی سعی نمایند با تمسک به مآثر اسلامی؛ یعنی کتابخدا و روایات ائمه معصومین علیهما السلام و عقل، راهی برای هدایت امت اسلامی و نیز رهاندن آن از آفات جور و ظلم و شرک و کفر بیابند. در این شرایط بود که کلیت دین اسلام در اجزاء مختلف ظهور کرد و هر یک از عالمان و خواص امت اسلامی جزئی از آن کلیت را محقق کردند و هر قسمی از دین در هیئتی ظاهر شد. در این زمان است که فقه و کلام و عرفان و فلسفه و طب و طبیعات اسلامی پیدا شدند و هر یک از افراد امت اسلام را به خود فرا خواندند. اما آن چه در این میانه همواره یکی از دغدغههای مومنین و علمای اسلام بود، میزان قرب و بعد تعالیم و آموزههای این نحلههای دینی با حقیقت دین اسلام بود. هر چند که اصل و ریشههای درخت دین به مدد قیام سرخ حسینی و روشنگریهای سبز علوی امامان هدی علیهما السلام حفظ شده بود اما بر اثر غفلت نخستین و پس آز آن غیبت حجت خدا از دیدهها، مناقشه در ساقه و برگ و میوههای این شجره طیبه فراوان شد.
یکی از مکاتبی که به ویژه در صد سال اخیر در میان شیعیان ظهور پیدا کرده است و البته به گونهایی دیگر در ادوار گذشته تاریخ اسلامی در قالب هایی چون اخباریگری سابقه داشته، مکتب تفکیک است. مکتب تفکیک که به طور رسمی و علنی از تلاشهای علمی میرزا مهدی اصفهانی (ره) آغاز شده است، در اندیشه خلوص معرفت دینی است. عالمان و پیروان این مکتب معتقدند معرفت دینی رایج در میان اهل امت اسلام در اداوار گذشته اسلامی آغشته به آموزههای غیروحیانی و غیر الهی شده است و آنچه مسلمین و به طور خاصه شیعیان در نزد خویش دارند، به دلیل غیبت معصوم، معارف حقه اهل بیت علیهما السلام نیست. از این رو بزرگان این مکتب درصدد سرهسازی معارف اسلامی از وارداتی هستند که حقانیت آنها از طرف قرآن و روایات معصومین (ع) به طور واضح و آشکارا تایید نشده است.
چند شاه کلید در شناخت مکتب تفکیک حائز اهمیت است. نخست؛ ظهور دین در پرتو معرفت است. مکتب خراسان(تفکیک) در همان حال که بر خلوص و سرهسازی دین از غیر دین تاکید دارند، نقطه عزیمت خویش را برای این سرهسازی معرفت اسلامی قرار میدهند. دوم؛ تفکیک، از دل غربت دین زاده شده است. یعنی هر چند این تفکر در سیر اندیشه خویش به نفی معارف غیر حقه اسلامی نظیر فلسفه میپردازد، اما آن چه مبنای حرکت و شکلگیری این مکتب است، رجوع به کنه و ریشه دین است. سوم؛ تفکیک با اندیشه غیر دینی اخذ شده از منابع غیر الهی در تضاد است اما بنای مبارزه خود را با گزارهها یا حداکثر نظامهای معرفتی غیردینی (نظیر فلسفه) میگذارد که به طور آشکار با ظواهر قرآن و روایت در تضاد هستند، اما آنها با ذات این معارف غیر اسلامی مخالفت نمیکنند یا اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم به این ذات اعتنایی ندارند. چهارم؛ تمام معارفی که خلق اولیهی آنها در مبادی غیر اسلامی (قرآن و کلام معصوم) صورت گرفته است، نظیر فلسفه، حتی پس از تلفیق در تمدن اسلامی نباید محل اعتنا قرار گیرند. پنجم؛ تفکیکی ها به ویژه متاخرین آنها (استاد محمدرضا حکیمی و درآثاری چون الحیات) معتقدند که با آمیخته شدن معارف اسلامی با معارف غیر الهی نظیر فلسفه و صورت عرفانی و فلسفی پیدا کردن دین، بسیار از ابعاد دین خدا در محاق و حجاب رفته و امکان ظهور ندارند.
انتقاداتی که به مکتب تفکیک شده است، بسیار فراوان است. از نقد گزارهها گرفته تا روش شناسی و محتوا شناسی آثار تفکیکیان، که در موضع مناسب خودش به آن پرداخته خواهد شد، اما آن چه به گمان نگارنده بهترین نوع نقد به این مکتب میباشد، نقد از منظری است که تفکیک به سایر معارف دنیای اسلام، چون فلسفه و عرفان میتازد. در واقع مهمترین دستاورد این نقد، این خواهد بود که دریابیم با این تفکر اولین چیزی که پای آن سست و لرزان خواهد شد، خود اندیشه خلوص، آن هم در قالبی چون تفکیک است و چه بسا گرفتاری و آشفتگی این مکتب بیش از سایرینی مثل فلسفه باشد زیرا فلاسفه به محدودیت و عجز خود در نیل به حقیقت واقفند و تفکیکیها بر استغنای خویش تاکید میورزند. دیگر ثمرهی این نوع از نقد این است که ما درمییابیم که ادعای خلوص مکتب تفکیک با ماهیت آنچه به عنوان یک مجموعهی نظام معرفتی سره و اسلامی و ناب و لایتغیر به دیگران ارائه میدهد در تضاد است. تطورات اندیشه تفکیک از زمان ظهور تا به امروز به ما میگوید که این نحله هم، یک معرفت بشری در ذیل معارف اهل بیت است و حق ندارد، به اختلافات و خطاهای فلاسفهی اسلامی را به پای گمراهی آنها بگذارد، زیرا اگر بسط کلام دین اینقدر روشن و یکتاست، این تشت آراء از کجا ناشی میشود. نکتهی پایانی که شاید در نقد تفکیک بتوان گفت، نقدهای تفکیک به فلاسفه و عرفا نقد عرضی و در صورت فلسفه و عرفان است و این در حالی است که نقدهای بسیار بنیادیتر را خود فیلسوفان و عرفا در طول به این معارف داشتهاند. در واقع آنها هم به تاویل آمیز بودن آراءشان متذکراند و هم خطاهای که ممکن است در آن راه داشته باشد، اما این نقصانها را به محدودیت فهم و اندیشهی بشری ربط میدهند و از آن به تعطیل این مجراهای معرفتی حکم نمیدهند، بلکه میگویند اینها حجابهایی هستند که کشف آنها جز از طریق سیر در اعماق فلسفه و عرفان میسر نخواهد بود.