این یادداشت را در نقد مقاله پایان روایت رسمی (تالیف سید مرتضی هاشمی مدنی) در تحلیل اجتماعی وقایع فتنه 88 برای مجله راه نوشتم.
لطفا صورت مسئله راعوض نکنید
یادداشت زیر بیشترازآن که محلی باشد برای نقدمقاله پایان روایت رسمی، طرح سوالاتی ست از نویسنده محترم ویادآوری این نکته که بسیاری ازواقعیاتی را که ایشان مبنای توصیف خود قرار داده اند حاصل آمده ازتعمیم های ناقص یا برداشت های غلط ایشان می باشد.
نکته اولی که باید به آن قبل از ورود به جزئیات مقاله توجه شود دقت در دستگاه مفهومی ست که مقاله در آن قالب ارائه شده است با کمی تدقیق درآنچه تحت عنوان " تناقض ایرانی " مطرح شده است در می یابیم که این مسئله در واقع روایتی ست جدید از همان نظریه معروف جامعه شناسان و متفکران غربی درباره سازه های رفتاری ایرانیان یعنی همان نظریه" استبداد ایرانی". اگر واضح تر بخواهیم بگوییم تناقض ایرانی به بررسی نتایج اجتماعی - سیاسی حاصل از نظریه استبداد می پردازد. بی آنکه بخواهم ذهن خوانی کرده باشم یا برچسب بزنم تنها اعتقاد به تداوم استبداد سیاسی ست که مارا به نتیجه ی چون تناقض در رفتار مردم یک کشور رهنما می سازد ودرواقع یکی از نتایج منطقی آن به شمار می رود .(اشاره های جا به جا به جامعه ی استبدادی ،یادآوری آثار ارول)
همان طورکه می دانیم سالهاست توسط نظریه پردازان غربی و بعضا" ایرانی این گونه تبلیغ می شود که به دلیل تداوم حکومت های استبدادی و رسوخ استبداد درمیان ارکان جامعه ایرانی فرهنگی تحت عنوان "خودی" و"غیرخودی" شکل گرفته است. خودی ها همان کسانی ها هستندکه یا درراس حکومت اند یا نزدیک به آن ، پس به طبع آن دارای منافع ، تصمیمات، وتفسیرهای مشترک هستند وبه بقیه جامعه (غیرخودی ها) اجازه ظهور وبروز در عرصه سیاسی اجتماعی را نمی دهند. در مقابل غیرخودی ها کسانی هستند که از قدرت دور مانده اند و در مقابل نظرات حکومت موضع دارند .هرچند که نمی توانند آن را بیان کنند، تداوم این فرهنگ باعث شده توده جامعه که در دسته غیر خودی ها جای می گیرند تفسیرها و روایات حکومت را از وقایع نپذیرند واگر مجبور به پذیرش شوند این پذیرش جز تحت لوای زور واراده سیاسی- نظامی صورت نگیرد ،چنین جامعه ایی همیشه از تزاحم ها و تضادهای درونی رنج می برد واگرهم روزی بتواند براین تضادها فایق آید وبه وحدت برسد(به قول نویسنده مقاله) جزاز طریق قرار گرفتن در سایه ی انحصاری کلان روایت حکومتی ممکن نخواهد بود . در چنین جامعه ی هیچ صدایی جز صدای حکومت رسمی شنیده نمی شود یا اگر شنیده شود بازتاب نخواهد یافت در اینجا نمی خواهم به نقد نظریه استبداد ونتایج حاصل از آن بپردازم که البته درجای خود انتقادات پرشماری به آن وارد است . اما آیا تطابق این نظریه با شرایط روز ایران بعد ازانقلاب ناسازوناهمگون نیست ؟