تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

۱۰ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

از تبار منشیان خردمند

 جهانگیر قائم‌مقامی در سال 1297 در تهران دیده به جهان گشود. دوران کودکی و جوانی‌اش در تهران و کِرند و کرمانشاه و همدان و اراک گذشت. او از نوادگان میرزا ابوالقاسم فراهانی از منشیان دستگاه عباس‌ میرزا نایب‌السلطنه فتحعلی‌شاه و صدراعظم محمدشاه قاجار و صاحب «کتاب منشآت» بود، در سال 1319 وارد دانشکده افسری شد و پس از فارغ‌التحصیلی در رشته مهندسی نظامی، مشغول خدمت در لشگرهای تهران، فارس و خوزستان شد. زمینه‌ و تبار خانوادگی و فرهیختگی که او از خاندان قائم‌مقام به ارث برده بود و نیز حضور و علاقه‌اش به جغرافیای گونه‌گون و تاریخ ایران، خیلی زود او را به جرگه مورخان نظامی وارد کرد. از روی همین علاقه‌مندی بود که در سفرهای خوزستان و بختیاری و کهگیلویه و فارس اطلاعات کاملی در باره عشایر آن مناطق جمع‌آوری کرد و حاصل کار را به‌صورت سه جلد کتاب درباره عشایر خوزستان و کهگیلویه منتشر ساخت. کتابی که قسمت‌هایی از آن هم به‌صورت مقالاتی تحت عنوان «عشایر خوزستان» در مجله یادگار سال‌های ۱۳۲۳، ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ به سردبیری استاد عباس اقبال آشتیانی به چاپ رسید. جهانگیر قائم‌مقامی پس از تعطیلی مجله یادگار همکاری خود را با مجله یغما آغاز نمود و این همکاری را سال‌ها ادامه داد.

او همچنین در دهه 20 شمسی دو کتاب دیگر با نام «تحولات سیاسی و نظامی‌ ایران» و نیز «قرارداد 1907 ایران و انگلیس» تألیف کرد که بر اثر محافظه‌کاری ارتش و ملاحظات سیاسی چاپ نشد. او در دهه 1330 شمسی ضمن تحصیل در دانشگاه نظامی و ارتقای درجه، در سال 1336 برای سپری کردن دوره‌های عالی نظامی به فرانسه اعزام شد. در همین زمان بود که او موفق به تألیف کتاب «بحرین و خلیج‌فارس» با اتکا به اسناد وزازت خارجه فرانسه شد و به دلیل روایت مستندش مورد تجلیل ارتش و محققان زمان خود قرار گرفت.

در روزشمار زندگی قائم‌مقامی سال 1345 سال ‌مهمی به شمار می‌رود. از یک سو سال بنیان‌گذاری مجله «بررسی‌های تاریخی» است که سردبیری آن را تا سال 1349 به عهده داشت و دیگر سفر به فرانسه برای اخذ مدرک دکتری تاریخ. او در فرانسه موفق شد رساله‌اش را در مورد «روابط نظامی ایران و فرانسه در قرن نوزدهم» تألیف و از دانشگاه سوربن درجه دکتری دریافت کند. حضور او در اروپا آغازی بود برای بازخوانی برگ‌های خوانده نشده و اسناد دیده‌ نشده تاریخ ایران در آرشیوهای دانشگاهی، اداری کشورهای فرانسه و پرتغال و ایتالیا و ترکیه که او در سفرهایش به آن‌ها دست پیدا کرد. اسناد جدیدی که دست‌مایه مقالات علمی‌ در مجله «بررسی‌های تاریخی» و کتاب‌هایی نظیر «اسناد فارسی، عربی و ترکی درباره هرمز و خلیج‌فارس» شد. قائم‌مقامی علاوه بر تحقیقات تاریخی، حضور فرهنگی چشمگیری در میان نهادهای علمی و ادبی دوره پهلوی دوم داشت. ریاست کمیته تاریخ نظامی در فرهنگستان ادب و هنر در دوران ریاست ناتل خانلری و تالیف «تاریخ ارتش نوین ایران» حاصل این همکاری است.

 قائم‌مقامی در سال 1354 از ارتش استعفا داد و در سال‌های پایانی عمر تمام‌وقت خود را به تدریس و سپس تألیف مقالات در مجلات گذراند و در 20 تیر 1360 در تهران از دنیا رفت.1

(این یادداشت در مجله رشد آموزش تاریخ، دوره بیست و چهارم شماره 1، پاییز 1401 منتشر شده است.) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۱۸:۴۰
محمد نیازی

کتابی که این روزها باید آن را خواند.

در نیمسال تحصیلی که گذشت برای بچه های سوره ادبیات و فرهنگ عامه گفتم.

پس از جلسه اول مشخص شد نودانشجویان ما، کمترین آشنایی را با سوژه ی ایران دارند! عمده‌شان نه فیلم ایرانی می‌دیدند و نه داستان و رمان و اسطوره‌ای ایرانی می‌خواندند و نه با تاریخ ایران آشنا بودند. از همه بدتر که گویا هیچ ضرورتی هم برای توجه به ایران و فرهنگش نمی‌دیدند (بگذریم که در پایان دوره شواهد متناقض دیگری نشان دادند)

این بیگانگی دانشجویان را ضمیمه کنید به طرح درسی که قهرا باید شرحش می‌دادم. آن‌ها که دستی بر آتش علوم اجتماعی دارند می‌دانند این دیسیپلین و مطالعات با کوشش‌های علی‌اکبرخان دهخدا و صادق هدایت و محمدعلی جمال‌زاده در ایران پا گرفته است؛ محققانی که جان‌مایه اصلی کارهایشان در اقبال به ادب عامه نقد دین و دولت و نیز مردم ایران بوده است. دهخدا ادبیات عامه را وسیله برای کنشگری سیاسی در مشروطه علیه دین و دولت قرارداد و هدایت با اتکا به انسان‌شناسی نسل اول اروپایی دین و فرهنگ مردم را خرافه و جهل می‌انگاشت و درنهایت جمال‌زاده به این وجهه جهل آلود ایرانی، صورتی شبه تاریخی و اخلاقی داد و آن را تبدیل به یک‌گونه اجتماعی و خلقیات (رذیله) ایرانی تألیف کرد.

از طرفی چند صباحی بود ذهنم مشغول نقدهای رایج شبکه اجتماعی به وضع فساد اداری و اقتصادی کشور بود که علاوه بر ساختار سیاسی متوجه مردم ایران بود؛ به نظرم می‌آمد اگر نقدهای غرض‌ورزانه رسانه‌های بیگانه را کنار بگذاریم، باز هم نتیجه قهری خیلی از نقدها تخریب انگاره ایران در اذهان بود.

با این وصف پی‌جوی اثری شدم که هم بچه‌های کلاس را از هژمونی توصیفات مرضی هدایت و جمال‌زاده از فولکلور ایران بیرون بکشم و هم پاسخی به برخی سؤالاتم داده باشم، به کتاب «برآمدن ژانر خلقیات در ایران» رسیدم.

کتاب ایده‌های پژوهشی زیادی را پی گرفته است. البته که از عهده همه آن‌ها برنیامده است؛ از تبارشناسی شکل‌گیری ژانر خلقیات نگاری تا عمومی شدن آن. نویسندگان کتاب به‌خوبی توضیح می‌دهند که چگونه گفتارهای استعماری و شرق شناسانه با در تعاطی با گفتارهای منورالفکری و روشنفکری به پروژه شکست ملی با پس‌زمینه تاریخی می‌رسد.

... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۲۸
محمد نیازی

قریب به صد و دو سال پیش هیئتی از ایران در کنفرانس صلح پاریس که به مناسبت پایان جنگ جهانی اول برگزار شده است، شرکت می‌کند. آن‌ها در پاریس قرار بود تلاش کنند بخشی از مظالمی که در طی جنگ جهانی اول به دست قدرت‌های بزرگ بر ایران رفته است را اثبات کنند و بتوانند از حقوق پادشاهی قاجار و مردم ایران دفاع کنند؛ ظلم‌هایی چون «قحطی بزرگ» که تعداد کشته‌های آن‌را در خوش‌بینانه ترین برآورد 2 میلیون نفر ( و در بدبینانه‌ترین حالت 10 میلیون نفر) تخمین می‌زنند، تا اثبات دعاوی حقوقی مرزی و حمایت از بسیاری اقوام و اتباعش که تمایل داشتند به دامان دولت و ملت ایران باز گردند؛ (به ویژه سرزمین‌های شمال رود ارس که ممکن بود دوباره به ایران ملحق شود) اما پاسخ سران و قدرت‌های بزرگ جهانی (آمریکا و انگلیس و فرانسه و ... ) به ایران یک چیز بود:

  هیئت ایرانی حق ورود به کنفرانس صلح را ندارد و تنها می‌تواند در همایش نمادین «جامعه ملل» حضور به هم رساند.

 این گونه بود که رجال برجسته ایرانی چون محمد علی فروغی گهگاه به تصحیح کتاب و عمدتاً به گشت‌وگذار در جاذبه‌های پاریس می‌پرداختند، تا آن‌جایی که به اعتراف خود فروغی «تماشای تئاتر» از مهم‌ترین دلمشغولی‌های او در پاریس بوده است و وی حتی اخبار ایران را جدی پیگیری نمی‌کرده است.

 

و عجیب است که امروز با رجال سیاسی سروکار داریم که قدرتی را در پشت سرخود حس می‌کنند و تلاش دارند آن‌را انکار کنند و یا آن را مانعی برای خود معرفی نمایند.

 

برای آشنایی بیشتر با وضع هیئت ایرانی در کنفرانس صلح پاریس 1919 به کتاب «یادداشت های فروغی از کنفرانس صلح پاریس؛ نشر سخن» مراجعه کنید.

معرفی کتاب را هم در اینجا ببینید.

و گزیده ای از یادداشت ها را هم در اینجا بخوانید.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۱۵
محمد نیازی

 

ظاهراً هیچ پیچیدگی و برجستگی سیاسی، فکری و حتی درام خانوادگی در کار نیست؛ با زبانی ساده و روان و حتی گاه خشن، شمه‌ای از دوران سخت کودکی و جوانی‌اش را روایت کرده‌ است. جوانی که نه آن‌چنان مذهبی بوده است و نه آن چنان سیاسی. اساساً برای ورود شدن به میدان‌های مرسوم سیاست و مذهب و حتی فرهنگ روزگار خودش خیلی ساده و روستایی بوده. هر چند که با نزدیک شدن به سال‌های بسیج انقلابی، او هم به تاسی از همه امت، در جریان مبارزات انقلابی وارد می‌شود. اما به گمان من موتور محرکه این جوان عشایری پیش و بیش از همه روحیه ظلم‌ستیزی و جوانمردی است. از روزی که برای ادای قرض‌های پدرش به بانک تعاون روستایی برای پیدا کردن کار به کرمان می‌آید تا روزی که جنگیدن برای آزادی نبل‌ و الزهرا و خرمشهر را یکسان می‌بیند، مبنای زندگی این آدم یک چیز بوده است؛ نه این‌که تحول و تکامل نداشته است. قطعا که بدون امام و انقلاب «او» این اسطوره‌ای که امروز هست نمی‌بود، اما اعتنا به ندای امام به برای او از جنس توجهات ایدئولوژیک نبود. حقی بر زمین افتاده و برای اعاده آن حق باید قیام کرد. نمی‌دانم می‌توانم جان کلام را برسانم یا خیر! غرض نفی ابعاد مکتبی و اندیشه‌ای و هویت فکری و سیاسی «او» نیست؛ هدفم ... ! اصلا چرا روده درازی کنم، این چار خط دستنویس ساده و صمیمی را لابلای روزمرگی‌هایتان بخوانید. شاید راهی برایتان گشوده شود: برای رستگار شدن چو «او» لازم نیست از جای عجیب و غریبی شروع کنیم و کنید!

پی‌نوشت: نمی‌دانم چرا عزیزان انتشارات و خانواده شهید سعی کردند با آرایه‌هایی در مقدمه و  پی‌نوشت، متن ساده ای را که به بیان خودش نشانگر «طبع عشایری و مناعت طبع» او بوده است، متکلف کنند. 

گزیده‌های که بی ارتباط به متن بالا نیستند:

1. پدرم، به‌رغم این‌که جسم ضعیفی داشت، اما خیلی قوی بود و سر نترسی داشت. یک روز همین نترسی کار دستش داد: حبیب‌الله خان کدخد به ده آمد. آن روز برف باریده بود و مردان ده همگی بر آفتاب نشسته بودند و با هم حرف می‌زدند. ما بچه ها با هم برف‌ بازی می‌کردیم. حبیب‌الله خان بخ هریک از مردان ده یک اول چند سانتی تریاک داد. فقط به مرید محمد که در آن روز  استفاده می‌کرد، نداد. پدرم خندید و این شعر را خواند: «عطای بزرگان، امت را به جایی می‌آورد که نیایند به کار» کدخدا ناراحت شد و به پدرم تندی نمود. (ص41)

2. همه معتقد بودند که کسی به من و تاجعلی کار نمی‌دهد. احمد در خانه یک مهندس مشغول به کار شد. شب سیری (یک دل سیر) نان و ماست خوردیم و از فردا صبح شروع به گشت برای کار کردم. علیجان که زودتر آمده بود راهنمای خوبی بود. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاه را را می‌زدم و سوال می‌کردم: «آیا کارگر نمی‌خواید؟» همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیف من می‌کردند و جواب رد می‌دادند. (ص 43)

3. سه‌تایی روی یکی از میزهای ورزشی نشستیم. سید جواد سوال کرد: «تا حالا نام دکتر علی شریعتی رو شنیده‌ای» گفتم: «نه، مگه کیه؟» سید بر خلاف حاج محمد، بدون واهمه خاصی توضیح داد: «شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضد شاهه.» دیگر کلمه «ضد شاه» برایم چیز تعجب‌آوری نبود. ظاهراً احساس انعطاف در من کرد. این‌بار دوستش حسن به سخن آمد. سوال کرد: «آیت‌الله خمینی، رو می‌شناسی؟» گفتم: «نه.» گفت «تو مقلد کی هستی؟» گفتم «مقلد چیه؟» و هر دو به هم نگاه کردند. از پیگیری سوال خود صرف‌نظر کردند. دوبار سوال کردند: «تا حال اصلا نام خمینی رو شنیده‌ای؟» گفتم «نه.» (ص 63)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۴۶
محمد نیازی

این روزها که بحث بازخوانی نقش سیاسی و اجتماعی حضرت‌ زهرا سلام الله در میان امت حزب‌الله نقل محافل شده است، بد نیست تجربه زیسته زنان مبارز مسلمان معاصر که قطعا در مسیر زندگی و مبارزاتشان به سیره حضرت اعتنا داشته‌‌اند بازخوانی شود.

در کتاب خاطرات خانم گوهرالشریعه دستغیب، که تحت عنوان گوهر صبر منتشر شده است، آن‌چه توجه من را بیش از همه جلب کرد، نسبت «زندگی و مبارزه» است. نقش زنان در نهضت انقلاب اسلامی غالبا تحت قرائت‌های چپ بازخوانی شده است. اما خاطرات خانم دستغیب، نقطه ممیزه اصلی که از زن مذهبی مبارز به دست‌ می‌دهد، مبارزه از سنگر خانواده است. زنی که از یک خانواده برجسته مذهبی در شیراز بر می‌خیرد و معلم می‌شود و از مدارس آبادان تا رفاه و علوی اسلامی تهران پیش می‌رود و به تحصیلات عالیه دانشگاهی دست پیدا می‌کند، اما مهم‌ترین سنگر مبارزه‌اش خانواده و سپس معلمی است. همسری و مادری برای او فرع مبارزه نیست، بلکه تربیت سیاسی (سیاسی شدنش) از دامن خانواده است. حافظه قوی خانم دستغیب به خوبی تفاوت سبک زندگی و نگاه او و شرح جزئیات دقیق از سال‌های دهه 40 به خوبی دو نوع زن مبارز را به رخ می‌کشد: 1. زن‌های عضو سازمان مجاهدین و سایر گروه‌های چپ که همه‌چیز را در خدمت مبارزه سیاسی می‌خواهند، از حجاب گرفته تا رابطه زناشویی، بهترین نمونه‌اش در کتاب، شخصیت پوران بازرگان است، 2. زن دیگر، هم‌اوست که زندگی خانوادگی (همسری و مادری) برایش نه سد مبارزه است و نه ابزار مبارزه. چه آن‌زمانی که پیشنهاد مدیریت در مدارس اسلامی تهران به خاطر رسیدگی به وضع خانوادهو بچه‌ها رد می‌کند [تا آنجا که رهبران مبارز و سیاسی نظیر مرحوم آیت‌الله طالقانی و شهید رجایی و باهنر با اصرار او را به صحنه می‌آورند] و چه زمانی که با فرزندانش شب‌ها و روزها جلوی زندان کمیته مشترک به انتظار می‌نشیند تا خبری از شوهرش [مرحوم حسن اسدی لاری] بگیرد، در مبارزه است. دوگانگی و قطبی‌سازی که چپ‌ها بین زندگی و قیام سیاسی به تصویر می‌کشیدند، در زندگی این زن برجسته نیست. او حتی در مسیر مبارزه خصلت‌ها و دنیای زنانه‌اش را رها نمی‌کند. از شیک‌پوشی در مدرسه تا رسیدگی به تحصیل، تفریح و سرگرمی بچه‌ها. هر چند که غرق در روزمرگی‌ها زنانه هم نیست، یا به عبارت بهتر بگویم نقش سیاسی‌اش را با زندگی روزمره تلفیق می‌کند

 

خانم دستغیب نگاهش به مبارزه را این‌گونه روایت‌ می‌کند: «خود من هیچ‌وقت به عضویت در سازمان فکر نکردم؛ چون انتخابم این نبود که اسلحه در دست بگیرم. اعتقادی هم به سوی ورود خانم‌ها به مبارزه مسلحانه نداشتم. این‌که مردها وارد چنین مبارزه‌ای شوند، فرق می‌کرد. به هر حال ما شنیده بودیم که میرزا رضا کرمانی ناصر‌الدین شاه را با اسلحه کشت، یا هیئت‌ موتلفه‌ای‌ها حسنعلی منصور را ترور کردند؛ اما این‌ که خانم‌ها هم چنین‌کاری بکنند، نه! حداقل من چنین ذهنیتی نداشتم و از طرفی می‌دانستم طبق روایات، جهادی که زن بخواهد اسلحه به دست بگیرد و بجنگد بر او واجب نیست؛ ولی می‌‌تواند در مقدمات جهاد شرکت کند.

 

فعالیت من هم در همین زمینه بود؛ این‌که به عنوان یک معلم آن‌چه را می‌دیدم، در کلاس به اطلاع دانش‌آموزان برسانم. البته در کنار این آگاهی‌بخشی به جوانان، کمک به خانواده زندانیان و کشته‌شدگان مبارز و افشاگری علیه حکومت و نشر حقایق در جامعه هم برایم اهمیت داشت.

 

فعالیت من در ارتباط با روحانیونی مثل آقایان طالقانی و باهنر بود. وقتی آقای طالقانی مأموریت داد که بروم شیراز پیش فلان عالم و فلان عالم؛ یعنی در این زمینه و به این اندازه فعالیت و کمک به مبارزه برای یک زن اشکال ندارد. اگر اشکال داشت و اگر زمینه و توانایی در من نبود، نه ایشان به من می‌گفتند آن کار را انجام بدهم و نه من می‌توانستم آن را به سر انجام برسانم. با آقای باهنر خیلی وقت‌ها برای انجام دادن فعالیت‌ها گفت‌وگو و مشورت می‌کردم. بنابراین می‌دانستم اسلام مخالف کمک زنان به مبارزه نیست؛ اما نهایت سعی‌ام را می‌کردم و احتیاط‌های لازم را به خرج می‌دادم که گرفتار[ساواک] نشوم. چون خانه و زندگی و سرنوشت بچه‌ها برایم مهم بود و نمی‌خواستم آن ها‌ را رها کنم.»  (ص 232)

 

منبع: گوهر صبر، خاطرات گوهر‌الشریعه دستغیب [تا پیروزی انقلاب اسلامی]، به کوشش طیبه پازوکی، تهران انتشارات سوره مهر، 1397.

 

. پی‌نوشت: کتاب «گوهر صبر» برنده جایزه ادبی جلال شده است و خاطرات و سرگذشت‌نامه‌ای خوش‌خوان و روانی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۹ ، ۰۵:۵۲
محمد نیازی

به گزارش خبرنگار سامان کتاب داوران گروه تاریخ و تاریخ علم با بررسی مجموع ۱۶ کتاب به کار خود پایان دادند. داوران این گروه از مجموع داوری ۱۶ کتاب، پنج کتاب را در فهرست نامزدهای دریافت جایزه در گروه تاریخ و تاریخ علم قرار دادند.
 


اسامی کتاب‌های نامزد دریافت جایزه در  گروه تاریخ و تاریخ علم به شرح زیر است:

۱. عصایت را به میله‌های زندان بزن موسی؛ تألیف فرشته مرادی و حسن هوشمند از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر.

۲. آدم ربایی در لیبی؛ تألیف مهدیه پالیزبان از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر.

۳. بر روی پرتو نور؛ سرگذشت آلبرت انیشتین. مترجم: شهاب الدین عباسی از انتشارات نخستین.

۴. کمال الملک؛ تألیف جعفر توزنده جانی از انتشارات مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان.

۵. سیره و سرگذشت امام موسی صدر؛ مترجم: مهدی سرحدی از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر.

سازمان انتشارات و فن آوری آموزشی وزارت آموزش و پرورش، جشنواره کتاب رشد 

 

۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۷:۲۳
محمد نیازی

در این گیرو دار تخریب خانه های کارگران محله ده_ونک توسط دانشگاه الزهرا، بد نیست، به یک اثر تئوریک در مورد مسکن تهی دستان و جنبش فرو دستان در ایران توسط یک روشنفکر چپ امریکا نشین، نظری بیاندازیم.

اگر بخواهم جان کلام کتاب را برای اهالی کم حوصله فضای مجازی بیان کنم، به گمانم این می شود:

آصف_بیات معتقد است که جنبش فرودستان و حاشیه نشینان و تهی_دستان شهری به عنوان جنبشی فراگیر و خزنده و آرام، توانسته است فراتر از انقلاب_اسلامی که خود را داعیه دار حمایت از مستضعفان و کوخ نشینان می داند، حرکت کند و به اهداف معیشتی و مدنی خود برسد. به عبارت دیگر مولف معتقد است، انقلاب اسلامی جز در مقطع آغازین تولد خود نتوانسته محرومان را با خود همراه کند!

نویسنده سعی دارد نشان دهد که محرومان چگونه برای ادامه حیات خود توانسته اند،  قانون رسمی حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی را، به عنوان یک فرآیند ظالمانه که حقوق و منافع آن ها را نادیده گرفته است دور بزنند و به خواسته های حداقلی خود در حوزه زمین و مسکن برسند!

پی نوشت:

قابل توجه کسانی که ظلم و تعدی و تخریب یک منطقه مسکونی قدیمی (نزدیک به 70 ساله) را تنها با توجیه توسعه دانشگاه و داشتن سند های ثبتی روا می دارند!

کسانی هم مثل این روشنفکر پیدا می شوند، با همین شواهد و مدارک (نظیر تخریب خانه های ده ونک) ثابت می کنند که انقلاب اسلامی و مستضعفین از اساس به هم ربطی نداشتند!

مسئولان دانشگاه الزهرا برای تاراج تئوریک انقلاب_خمینی(ره)  و نهضت_مستضعفان خوراک و مستندات فراهم می کنند!!!

گزیده هایی  از متن کتاب:

از دهه 1320 ، با شروع به کار برنامه ریزی شهری، نظام محله ای سابق جایش را به یک الگوی طراحی شده منطقه ای داد که عمدتاً بر نوع جداسازی طبقاتی متکی بود. گروه های کم درآمد همواره در طرح های جامع شهری نادیده گرفته می شدند! وجود بازار آزاد زمین و قیمت های بالای آن،  استانداردهای ساخت و ساز در طرح که افراد کم درآمد از پس آن بر نمی آمدند(نظیر اندازه قطعات، نحوه ساخت ساختمان، مشکلات حاصل از ساخت تدریجی و هزینه های تدارکاتی) در مجموع تهی دستان  را به این سو سوق داد که سرپناه شان را به شکل غیر رسمی و در خارج از محدوده شهر بنا کنند. (ص 57)

... در حقیقت، روحانیون، غالباً فقط بعد از انقلاب بود که توجه شان به مستضعفین یا طبقات فرودست جلب شد. آنان به این دلیل چنین کردند که اولاً طبقات فرودست را پایگاه اجتماعی محکمی برای رژیم نوپای اسلامی می پدیدند. ثانیاً، رادیکالیسم طبقه فرودست پس از انقلاب، روحانیون را وادار کرد که زبان رادیکالی اتخاذ کنند. ثالثاً، تاکید روحانیون روی مستضعفین می توانست چپ ها را خلع سلاح کند. (ص 87) 

سیاست های خیابانی؛ جنبش تهی دستان ایران، آصف بیات، مترجم: سید اسدالله نبوی چاشمی، تهران: انتشارات پردیس دانش، چاپ سوم، 1390. 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۶
محمد نیازی

 

   تا به حال اسم و رسمش را نشنیده بودم، البته بدیهی بود که نشنوم، بنده خدا 46 سال پیش از دنیا رفته بود و این یعنی 18سال پیش از تولد من، سن و سال‏دار های فامیل هم خیلی چیزی ازش نمی ‏دانستند و البته این هم طبیعی بود، ایل و تبار ما خانه پُرش و تا آنجایی که من واکاویده بودم، 45سال بود که ساکن دیار مینودرند، اما این‏ها هیچ کدام دلیل درست و درمانی نمی‏شد، یارو اگر خیلی سرشناس بود، قصه ‏اش نقل محفل مردم کوچه و بازار می‏ شد، خیلی از بزرگان شهر بودند که ما به چشم ندیدیمشان، اما از حشر و نشر با در و همسایه و دوست و آشنا وصفشان را شنیدیم. معمایی شده بود برای خودش. بنرها و اعلامیه‏هایی هم که ازش زده بودند به در و دیوار شهر و پشت شیشه مغازه ‏ها توضیح گره‏ گشایی نمی ‏دادند، گرامیداشت اسوه ایثار و صبر و استقامت «حاج کاظم دانا» مردی که زندگی خویش را وقف محرومین و بی‏نوایان کرد و ... . با یک عکس سیاه و سفید از یک مرد تکیده و ژولیده‏ی چهل، پنجاه ساله و یک بیت شعر که به خط نستعلیق بالایش نوشته شده بود:   من از بی نوایی‏ام نیم روی زرد  غم بی‏نوایان رخم زرد کرد، این‎ها همه وصف‏ هایی بودند که به قول علمای منطق معرف مجهولی بودند به مجهولاتی دیگر. چیز دیگری هم که به این قصه وجهه ‏ای معمایی می‏داد این بود که علی الظاهر و آن‏قدر که از تبلیغات برمی ‏آمد، هیچ نهاد دولتی و یا عمومی بانی مراسم گرامیداشت نبود. این امر باعث شده بود حتی خیال‏های کج و ماوج به ذهن‏ام خطور کند که مبادا کلاً خلق‏الله را سرکار گذاشته‏ اند ، در مملکتی قریب به اتفاق اقدامات فرهنگی یه سرش بنده به نفت، گرامیداشت یه آدم گمنام پس از این همه سال و بی بانی دولتی!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۳۸
محمد نیازی

 

 دکتر حسین کچویان در میان اساتید و پژوهشگران علوم اجتماعی ایران یک استثناء به شمار می‏ رود. او از سوی هر دو جناح فکری و سیاسی علوم اجتماعی متعارف ایرانی مورد هجمه قرار دارد. این هجوم، البته تا حد زیادی به راهی است که او به عنوان یک اندیشمند مسلمان در پیش گرفته است. کچویان از یک سو نقد ساختاری تجدد به عنوان یک نظام الهیاتی سکولار پی‏ گرفته است و از سوی دیگر بر احیای بنیان‏ های دینی و اسلامی در حیات اجتماعی ما تاکید می‏ کند. او همان‏ طور که بارها در مصاحبه ‏ها و مقالات و یادداشت‏ های به جای مانده از خویش تاکید کرده است، عمیقاً تجددستیز است. اما  این نگاه ضد تجددی او و نفی مدرنیته به این معنا نیست که او مسیر اندیشه خویش به هیچ اثباتی نمی ‏اندیشد. او از آن‏جایی که مدرنیته را با اجزای سازنده آن تعریف نمی‏کند، آن را یک دین و نظام فکری می ‏بیند که با هر نوع نظام دیگر، خاصه اسلام سر تضاد دارد. پس لاجرم بنا به همان آموزه‏ی توحیدی که اثبات حق را با نفی طاغوت شروع باید کرد، با نظام الهیاتی تجدد و دستگاه شریعتش‏؛ که همان علوم اجتماعی باشد، مخالفت می ‏ورزد. اما او همه‏ منظومه ‏فکری‏ اش را از نفی اعدا نمی‏ گیرد، او به معنای دقیق کلمه یک هویت‏ گرا ست. وی در سیر اندیشه ‏ی خویش پیاپی، ما را به بنیان‏ های قدسی حیات اجتماعی ارجاع می ‏دهد. او در جهت شناخت این بنیان‏ ها در جامعه ایران  به اسلام به عنوان مهم ترین و کانونی‏ ترین بخش هویت ایرانیان می ‏رسد. از این ‏رو  وی در همه تاملاتش پیرامون جامعه ایران درصدد این است که  گره‏‏ ها و پیوندهای ما را با اسلام نشان دهد و کتاب «هویت ما» را باید تبلور این نگاه دانست. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۱۷
محمد نیازی

یاد ادب


معمولا بین دوستان که جدایی پیش می آید، هیچ چیز بهتر از یک یادگاری یا یادبود نمی تواند دوران شیرین رفاقت را برای آن ها زنده کند، و چه چیز بهتر از کتاب. چندی پیش که از یک دوستان شفیق جدا می شدم، بنا بر سنت مالوف خواستم که کتابی به من بدهد و نام و نشان خود را در آن ثبت کند، تا با خواندن آن در ایام فرقت کامم را شیرین کنم. از شما چه پنهان کتاب دعایی بود، که مدام همراه دوست عزیز بود و در سفر و حضر آن را در کنار خود داشت و وقت و بی وقت نگاهی به آن می کرد، در دل گفتم چه خوب می‌شد، ایشان آن کتاب دعا را به من هدیه بدهد، تا هر ازگاهی و به مناسبتی، اگر ادعیه‌ای می‌خوانم یاد او کنم. او همه انگار حرف دل ما را، شنیده بود، سخاوتمندانه کتابی با نام «آداب  المریدین» را امضاء کرد و به من تقدیم کرد. چندی گذشت و ما از هم دور شدیم و من هم از روی عادت کتاب را گذاشتم در کتابخانه، تا در شب ها و روزهای عزیز آن را بخوانم. از قضا در یکی از شب های ماه مبارک رمضان، این کتاب را با خود به مسجد ومراسم شب قدر بردم، تا هم‌صدا، با سایر ذاکرین دعاهای این شب را زمزمه کنم. گمانم این بود که کتابی که هدیه گرفته بودم، باید گزیده ای باشد از کتاب «مفاتیح‌الجنان شیخ عباس قمی» و سایر کتب معروف ادعیه! اما از بخت بد آن شب من و بخت خوب من در شب‌های دیگر، آداب المریدین آن چیزی نبود که من انتظارش را داشتم. من که از کم توجهی و بی دقتی خود سخت ناراحت بودم، تصمیم گرفتم، همان شب عزیز، کمی در شاخ و برگ کتاب جستجو کنم و جبران این همه غفلت را به به جا بیاورم. پس از خواندن مقدمه، تازه دوزاری ام افتاد، که این کتاب نه یک گزیده برای دعاخوانی و زیارت خوانی است، بلکه  مقدمه‌ای است برای ورود پیداکردن و اهلیت در معنای دعا و ذکر. قطعا شیعیان و محبان اهل بیت علیهم‌السلام در طول حیات‌شان در مواقف مختلف زمانی و مکانی اذکار توصیه شده را قرائت کرده و می‌کنند. اما کمند کسانی که وقت خواندن زیارت جوشن کبیر و زیارت جامعه و دعای ندبه و دعای توسل و دعای زیارت و اذن ورود به حرم حضرت رضا سلام‌الله و امثالهم، به مقام آن دعا و آن لحظه وقوف پیدا کرده باشند. شاید این تصور من غلط باشد، اما به گمانم نمی‌شود هر روز و هر شام و در هنگام امور روزمره زندگی چون خواب و خوراک و نمازهای یومیه «ادب» را رعایت نکرد و یاد «او» نبود و به یکباره و در هنگامه زیارت و توسل، بتوان انسی با صاحبان این ادعیه پیدا کرد. کم کم بود که به راز و رمز موانست هر روزه دوستم به این کتاب پی بردم. کتاب آداب المریدین برگرفته از کتاب «مفتاح الفلاح شیخ بهایی» و توصیه علمای ربانی معاصر است و  به همت و کوشش استاد محمدتقی قیاض‌بخش برای یادآوری «ادب بندگی» در زندگی روزمره تدوین شده است. شما هم دست بگیرید، شاید مثل دوست ما گرفتارش شدید!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۳
محمد نیازی