عدم تباین زندگی و مبارزه
این روزها که بحث بازخوانی نقش سیاسی و اجتماعی حضرت زهرا سلام الله در میان امت حزبالله نقل محافل شده است، بد نیست تجربه زیسته زنان مبارز مسلمان معاصر که قطعا در مسیر زندگی و مبارزاتشان به سیره حضرت اعتنا داشتهاند بازخوانی شود.
در کتاب خاطرات خانم گوهرالشریعه دستغیب، که تحت عنوان گوهر صبر منتشر شده است، آنچه توجه من را بیش از همه جلب کرد، نسبت «زندگی و مبارزه» است. نقش زنان در نهضت انقلاب اسلامی غالبا تحت قرائتهای چپ بازخوانی شده است. اما خاطرات خانم دستغیب، نقطه ممیزه اصلی که از زن مذهبی مبارز به دست میدهد، مبارزه از سنگر خانواده است. زنی که از یک خانواده برجسته مذهبی در شیراز بر میخیرد و معلم میشود و از مدارس آبادان تا رفاه و علوی اسلامی تهران پیش میرود و به تحصیلات عالیه دانشگاهی دست پیدا میکند، اما مهمترین سنگر مبارزهاش خانواده و سپس معلمی است. همسری و مادری برای او فرع مبارزه نیست، بلکه تربیت سیاسی (سیاسی شدنش) از دامن خانواده است. حافظه قوی خانم دستغیب به خوبی تفاوت سبک زندگی و نگاه او و شرح جزئیات دقیق از سالهای دهه 40 به خوبی دو نوع زن مبارز را به رخ میکشد: 1. زنهای عضو سازمان مجاهدین و سایر گروههای چپ که همهچیز را در خدمت مبارزه سیاسی میخواهند، از حجاب گرفته تا رابطه زناشویی، بهترین نمونهاش در کتاب، شخصیت پوران بازرگان است، 2. زن دیگر، هماوست که زندگی خانوادگی (همسری و مادری) برایش نه سد مبارزه است و نه ابزار مبارزه. چه آنزمانی که پیشنهاد مدیریت در مدارس اسلامی تهران به خاطر رسیدگی به وضع خانوادهو بچهها رد میکند [تا آنجا که رهبران مبارز و سیاسی نظیر مرحوم آیتالله طالقانی و شهید رجایی و باهنر با اصرار او را به صحنه میآورند] و چه زمانی که با فرزندانش شبها و روزها جلوی زندان کمیته مشترک به انتظار مینشیند تا خبری از شوهرش [مرحوم حسن اسدی لاری] بگیرد، در مبارزه است. دوگانگی و قطبیسازی که چپها بین زندگی و قیام سیاسی به تصویر میکشیدند، در زندگی این زن برجسته نیست. او حتی در مسیر مبارزه خصلتها و دنیای زنانهاش را رها نمیکند. از شیکپوشی در مدرسه تا رسیدگی به تحصیل، تفریح و سرگرمی بچهها. هر چند که غرق در روزمرگیها زنانه هم نیست، یا به عبارت بهتر بگویم نقش سیاسیاش را با زندگی روزمره تلفیق میکند.
خانم دستغیب نگاهش به مبارزه را اینگونه روایت میکند: «خود من هیچوقت به عضویت در سازمان فکر نکردم؛ چون انتخابم این نبود که اسلحه در دست بگیرم. اعتقادی هم به سوی ورود خانمها به مبارزه مسلحانه نداشتم. اینکه مردها وارد چنین مبارزهای شوند، فرق میکرد. به هر حال ما شنیده بودیم که میرزا رضا کرمانی ناصرالدین شاه را با اسلحه کشت، یا هیئت موتلفهایها حسنعلی منصور را ترور کردند؛ اما این که خانمها هم چنینکاری بکنند، نه! حداقل من چنین ذهنیتی نداشتم و از طرفی میدانستم طبق روایات، جهادی که زن بخواهد اسلحه به دست بگیرد و بجنگد بر او واجب نیست؛ ولی میتواند در مقدمات جهاد شرکت کند.
فعالیت من هم در همین زمینه بود؛ اینکه به عنوان یک معلم آنچه را میدیدم، در کلاس به اطلاع دانشآموزان برسانم. البته در کنار این آگاهیبخشی به جوانان، کمک به خانواده زندانیان و کشتهشدگان مبارز و افشاگری علیه حکومت و نشر حقایق در جامعه هم برایم اهمیت داشت.
فعالیت من در ارتباط با روحانیونی مثل آقایان طالقانی و باهنر بود. وقتی آقای طالقانی مأموریت داد که بروم شیراز پیش فلان عالم و فلان عالم؛ یعنی در این زمینه و به این اندازه فعالیت و کمک به مبارزه برای یک زن اشکال ندارد. اگر اشکال داشت و اگر زمینه و توانایی در من نبود، نه ایشان به من میگفتند آن کار را انجام بدهم و نه من میتوانستم آن را به سر انجام برسانم. با آقای باهنر خیلی وقتها برای انجام دادن فعالیتها گفتوگو و مشورت میکردم. بنابراین میدانستم اسلام مخالف کمک زنان به مبارزه نیست؛ اما نهایت سعیام را میکردم و احتیاطهای لازم را به خرج میدادم که گرفتار[ساواک] نشوم. چون خانه و زندگی و سرنوشت بچهها برایم مهم بود و نمیخواستم آن ها را رها کنم.» (ص 232)
منبع: گوهر صبر، خاطرات گوهرالشریعه دستغیب [تا پیروزی انقلاب اسلامی]، به کوشش طیبه پازوکی، تهران انتشارات سوره مهر، 1397.
. پینوشت: کتاب «گوهر صبر» برنده جایزه ادبی جلال شده است و خاطرات و سرگذشتنامهای خوشخوان و روانی است.