تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسائل اجتماعی زنان» ثبت شده است

دوره قاجار یکی ازمقاطع مهم تاریخ ایران به لحاظ حضور اجتماعی و سیاسی زنان محسوب می شود. یکی از ویژگی های این عصر، وجود حرمخانه یا حرمسرا در دربار پادشاهان قاجار و پررنگ شدن نقش زنان در برخی از مقاطع در امور سیاسی کشور است. آنچه در این پژوهش به آن خواهیم پرداخت این است که اساساً نقش سیاسی مادران، همسران و دختران شاهانِ قاجار (آقامحمدخان، فتحعلیشاه، محمدشاه) در دربار و حرمسرای شاهی چه بوده است و آن‏ها چگونه و تا چه حد در امور سیاسی کشور دخالت داشته اند؟ دستاورد تحقیق نشان می دهد که در این دوره، زنان حرمسرا و درباری، نقش خود را به طور مستقیم و در خلال اقدامات سیاسی مانند مسئله جانشینی شاهان، سیاست نزدیکی به امرای قدرتمند، عقد قراردادها و همچنین تحت نفوذ در آوردن حکام متمرد به خوبی ایفا کردند. آنان در عزل و نصب صدراعظم ها و مردان سیاسی عهد قاجار بسیار مؤثر بودند. همچنین شاهدخت های قاجاری از طریق ازدواج با حکام و مقامات دولتی، روحانی و سایر مقام های بلندپایه روز به روز بر دامنه نفوذ خود می افزودند. از سویی شفاعت و میانجی گری این زنان پیرامون مجرمان و مقصران به ویژه از طبقات بالای جامعه و خود دربار هم در تغییر رأی شاهان مؤثر بوده است. در دورانی چون عصر ناصرالدین شاه نیز نمی توان نقش اساسی مهدعلیا (مادرشاه) را در تحولات و رویدادهای کشور نادیده گرفت که البته موضوع بحث ما نخواهد بود و تنها اشاره مختصری به آن خواهیم کرد. در واقع حضور زنان درباری و حرمسراها در حکومت قاجار و نزاع‏های سیاسی پیرامون یا با محوریت آن‏ها، بازتابی از ساخت سیاسی-قبیله‏ ای حکومت قاجار و ادامه فرهنگ عشیره ای قاجارها پس از تأسیس و توسعه حکومت‏شان بود.

منتشر شده در اولین همایش بین المللی تاریخ فرهنگ و تاریخ فرهنگی در ایران

محمدامیر احمدزاده (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی)

خانم زینب شکوهی (کارشناسی ارشد ایران شناسی)

 محمد نیازی (دانشجوی دکترای تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی)

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۸ ، ۰۲:۲۶
محمد نیازی

 

غالباً در ایام کودکی بین بچه های هم سن و سال، بازی یا یک کُری خوانی معمول رواج دارد، که به گمانم یک تجربه همگانی از آن در بین ما موجود است. کودکی از کودکان هم ‏مدرسه‏‌ای یا هم محله ای، با ذوق و شوق و کلی آب و تاب از خرید یک وسیله جدید برای خانه یا خانواده خویش صحبت می‏ کند(فی ‏المثل خرید یک ماشین جدید توسط پدر خانواده) و سایر کودکان هم برای این که در مقابل او کم نیاورند و خود را کوچک یا شرمنده حس نکنند شروع می‌کنند، به خیال ‏بافی و داستان‏ سرایی در مورد این که پدر یا خانواده ایشان، آن چیز را به طریق اعلایش دارد و این تفاخر کودکانه تا جایی که یکی از ایشان به چیز بی نظیر تر و یا محیر العقول تری اشاره کند و دهان همه را ببندد ادامه می ‏یابد. نکته ‏ای که در این بازی کودکانه  وجود دارد، این است که کودکی که بازی را آغاز می کند با خبر یا پرسش‌اش یک دغدغه خاص را به سایر کودکان دیگر تحمیل می‏ کند و سایر کودکان تا آخر بازی مجبورند در طرح مسئله و با پیش‏فرض‏ های او بازی را پیش ‏ببرند. به گمانم رویکردهای فمینیستی هم در طرح دعاوی معرفت‌شناسانه و نیز راهبردهای عملی شان برای زنان تا حد زیادی از منطق این بازی رایج دوران کودکی ما و شما بهره می‌برند.

جنبش فمینیسم چه در زمان شکل ‏گیری و چه در سال‏ های‏ حیاتش تا به امروز، بیش از آن که یک پویش علمی با دغدغه ‏های حقیقت مدارانه یا معرفت شناسانه باشد بیشتر یک جنبش ایدئولوژیک با دل‏مشغولی ‏های عمل گرایانه اجتماعی و سیاسی بوده است. در واقع به اعتراف خود فمینیست ها آن ها از علایق شان برای اصلاح جامعه مردسالار به اصلاح شیوه‏ای حصول معرفت و نظام دانش روی آوردند. همان‏ طور که کرایب در کتاب بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی اشاره می‏کند: «طرفداران حق رای برای زنان و مردان حامی آنان مجبور بودند رویاروی خشونت و دشنام صریح، و نیز اشکال زیرکانه اعمال فشار بایستند، ولی یک جنبه‏ مبارزه در تمام این حوزه‏ ها نیاز به چالش با باورهای مردسالارانه درباره ماهیت زنان و جایگاه مناسب آنان در جامعه بود.»[1] پس شناسایی فمینیسم به عنوان یک تلاش برای احراز هویت جمعی زنانه در غرب از اهمیت زیادی در شناخت ماهیت نظام معرفتی و فهم مانیفست عملی‏‌شان، برخودار است. توجه به اولین اقدامات سیاسی و اجتماعی فعالان  این جنبش که در جهت دستیابی به حق رای و شرکت در انتخابات صورت پذیرفته است، خود حاکی از  این حقیقت است که این حرکت جریانی در جهت تثبیت نوعی از هویت اجتماعی متمایز برای زنان در جامعه‌‏ی نوظهور مدرن بوده است. در واقع در آغاز مدرنیته و با از دست رفتن بنیان‌های دینی دوره قرون وسطی و فروپاشی نظم کهن مفهوم جدیدی به نام جامعه شکل می‏گیرد و از آن پس لازم بود، تمامی عناصر انسانی و اجتماعی دوره ‏پیشین  در نظم نوین برای خود هویتی دیگرگون، دست و پا کنند تا از دل این سامان نوین حذف نشوند. در این راستا زنان هم چون کودکان، کارگران، صنعتگران و بسیاری دیگر از عناصر نظم اجتماعی کهن باید در جامعه جدید از خود باز تعریفی ارائه می‏دادند. در نتیجه شناخت زن به عنوان یک کنشگر اجتماعی و برخودار از هویت گروهی از ویژگی های جدایی ناپذیر و ماهوی این جنبش به شمار می رود.

از سوی دیگر تامل در دعاوی شناختی و روش شناسانه فمینیستی ما را با بخشی دیگر از هویت ایشان، که همانا هویت سلبی این جنبش است، آشنا می کند. با یک بررسی اجمالی می‏توان دریافت که فمینیست ها در عرصه شناخت انسانی هیچ دعوی اصیل و بی سابقه‌‏ای را مطرح نکرده اند. رویکردهای فمینیستی، نظیر فمینیسم مارکسیسیم، فمینیسم لیبرال، فمینیسم روانکاو، فمینیسم تجربی و ... می‌‏توان، صورت های زنانه شده جریان های اصلی معرفت در دو قرن حاضر محسوب کرد. برای نمونه فمینیست های تجربه گرا «... تصدیق می کنند که علم تصویر غلطی از زنان ارائه داده  و به آنان بی حرمتی کرده، ولی بر این باورند که این‏کار ذاتیِ علم نیست. بلکه این عمل پیامد ناتوانی علم مرد سالار در تبعیت از هنجارهای پژوهش علمی است: مسئله خود علم نیست، بلکه «علم بد» است.»[2] نقطه نظر ثابتی که به صورت پیش فرض بدیهی‌‏گرفته شده، در همه‏ این جریان‏ ها مشترک است، پاسخی سلبی و یا واژگون شده به طرح سوال هریک از رویکردهای اصلی معرفت‌ مدرن است. آن‏ها از طرح مسئله و چرایی سوالات هر مکتب پرسشی ندارند، بلکه تنها یادآور می‏‌شوند که پرسش های داده شده پرسش‏های درستی از نگاه زنانه نیستند.

از این روست که من منطق عمل این جنبش را بسیار به آن بازی ایام کودکی شبیه می‏بینم. فمینیست‏‌ها هیچ‏گاه طرح مسائل و انگاره های اصلی مدرنیته نظیر فردگرایی، سود محوری، عقلانیت و علم مدرن را به چالش نکشیده و نمی‏‌کشند، زیرا در یک نگاه درست و دقیق  پیدایش فمینیسم تنها با شکل‏‌گیری جامعه مدرن متکثرشده، میسر شده است. طرح ارزش‏ها و رویکردهای فمینیستی در جوامع دیگر به خصوص جوامع اسلامی مستلزم و متوقف بر پیدایی جامعه مدرن است.

اما آن چه بحث وگفتگو پیرامون فمینیسم و فعالان  آن را در جایی مثل ایران سخت و دشوار می کند، منازعات غلطی است که از سوی طرفداران و بعضا منتقدین آن طرح می‏شود و با طرح آن نه تنها نقد فمینیسم در جایگاه اصلی آن را دشوار می‏نماید، بلکه مسائل حقیقی زنان جامعه به محاق رفته و تصمیم‏گیری و سیاست‌گزاری درست برای ایشان را در جامعه‏‌ی مسلمانی چون جامعه ما، ناممکن می‏‌سازد. منازعاتی چون نگاه اسلام به عقل و اختیار زنان و یا توانایی زنان در کسب معارف علمی، در حوزه‏ی معرفت و نیز حقوق، تحصیلات و اشتغال زنان در حوزه‏ی عمل اجتماعی را می‏‌توان از این قبیل طرح دعاوی غلط دانست. به طور مثال مدعیان و منکران فمینیستی در ایران باید به این سوال پاسخ دهند چرا باید اسلام و معارف اسلامی از فقه و کلام تا فلسفه موضع خویش را در رابطه با «انگاره عقل زنانه» مشخص کنند، در حالی که معنا و جایگاه عقل در عالم جدید با مرتبه‏ آن در عالم ماقبل مدرن و خاصه دنیای اسلام بسیار متفاوت و از بیخ وبن دگرگون شده است. پس پاسخ به این سوال که آیا زنان و مردان در از قوه‏ یکسانی در کسب معارف عقلانی برخورداراند؟ هر چه که باشد در تخفیف یا تعالی شخصیت زن موثر نخواهد بود و تنها خاصیت طرح چنین مسائلی، فراموشی مسائل اصلی و حقیقی زن به عنوان انسان و مادر و همسر و راه‌حل و راهبردهای اسلام برای آن خواهد شد.  

   

 


[1].فلسفه علوم اجتماعی، یان کرایب، ترجمه شهناز مسمی پرست، محمود متحد، نشر آگه، صفحه 267

[2] . فلسفه علوم اجتماعی، یان کرایب، ترجمه شهناز مسمی پرست، محمود متحد، نشر آگه،صفحه 271

 

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۴۶
محمد نیازی