تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

۱۲ مطلب با موضوع «فرهنگ عمومی» ثبت شده است

دلایل سکوت اهالی علوم اجتماعی درباره حادثه روز تشییع شهید رییسی چیست؟

 

در وهله اول می خواهم بگویم که چرا حادثه روز تشییع سید ابراهیم رئیسی یک موضوع و مسئله کاملا جامعه شناختی بوده و صلاحیت انتخاب به عنوان یک سوژه جدی علمی را دارد. بسیج اجتماعی و قدرت بسیج شوندگی یکی از مسائل مهم در دانش جامعه شناسی است. توضیح این موضوع که جمع و اجتماعات چرا و چگونه شکل می گیرد از مسائل مهم و دیرین این دانش است. ما در روز تشییع رئیس جمهور شاهد آن بودیم که حد اقل پنج  تا هفت میلیون نفر از جمعیت ایران، در چند شهر بسیج شده و برای تشییع شهدای خدمت به صحنه آمدند. از اقشار و اقوام گونه گون تا جغرافیا ها و اقلیم‌های متعدد از تبریز تا تهران و بیرجند در صحنه حاضر بودند.

آیا حکومت یا دولت _ ملت‌های دیگری در جهان وجود دارد که در آن مردم نه از روی ترس و حکومت دیکتاتوری (نظیر کره شمالی) و نه بر سَبیل مناسک و یا مناسبات قومی (همچون برخی کشور های عربی و افریقایی)، چندین و چند میلیون نفر در آن بی اجبار بسیج شوند و در مراسم بدرقه رئیس جمهور شرکت کنند؟ آیا این قدرت بسیج اجتماعی جمهوری اسلامی ایران قابلیت مطالعه اهل علوم انسانی را ندارد؟ به واقع چه شده است که این کارشناسان حتی شأنیت سوژگی را برای این موضوع لحاظ نمی کنند؟ طبعا محقق و متفکر در بیان نظرات خود آزاد است و انتظار این نیست که همه این واقعه را همانطور که جماعت هوادار می فهمد بفهمند اما این ندیدن سوژه طبیعی است؟

البته برای من که قریب دو دهه است در فضای علوم انسانی ایران نفس می کشم و حساسیت‌ها و توجهات آن را می‌شناسم این بی توجهی غریبه نیست! در واقع این جماعت دانشگاهی، روشنفکر و علوم انسانی خوانده، هر وقت نیروهای اجتماعی متناسب و هماهنگ با جریان تجددخواه و غرب گرا به میدان آمده اند، حتی اگر شده ۲۰۰ هزار نفر بوده اند، ده، صد و هزار برابر آن چه واقعیت و عینیت آن بوده به آن توجه کردند و در طرف مقابل وقایعی چون شورش محرومان در آبان ۹۸ و یا تشییع  های دی ۹۸ و خرداد ۱۴۰۳ را از اساس به دست فراموشی سپرده اند. مسئله حتی بررسی انتقادی این رویداد ها نیست بلکه نادیده انگاری محض است به گونه ای که یکی از این فیلسوفان فعال اجتماعی! معتقد بود از آن جا که محصول این تشییع ناخواسته در سبد نظام قرار می گیرد پس در خصوص آن سکوت می کنم و دیگر جامعه شناس که از تحلیل هیچ پدیده ای در جمهوری اسلامی فروگذار نمی کند، این چند روز از جریان رو به تزاید فربگی مناسک در عراق به تقلید از ایران و تحلیل شخصیت علامه کورانی و نسبتش با مهدویت گرایی پرداخته است اما دریغ از یک خط تحلیل پیرامون این حادثه مهم و بزرگ. بنابراین سوال جدی ما این است که این تناقض در رفتار و رویکرد این اساتید را چگونه باید تحلیل کنیم؟ این رفتار که  نود «nude» دادن یک هزارم درصد چند نوجوان در خیابان ولی عصر اینگونه ضریب می خورد اما یک مشارکت چند میلیون نفری کلاً نادیده گرفته می شود چگونه با ادعاهای علمی و بی طرف بودن آنان در عرصه علم سازگار می شود؟

مسئله جدی در واقع آن است که از اساس هر نوع ادعای بی طرفی علمی در این مناسبات کاملا مزورانه و ریاکانه است. اساسا حیات سیاسی، فرهنگی و علمی این افراد در تمایزگذاری با جمهوری اسلامی ایران و هر آن چیزی متصل به آن است. این سکوت هدفمند، همینقدر نشان می دهد که چیزی به نام جامعه علمی از اساس در این مملکت دروغ بزرگ و شاخداری است، بیان گر آن است که  سیاست زدگی و حیات سیاست زده دانشگاه جز لاینفک علوم انسانی در ایران است، والا سوژه آن‌چنان بزرگ است و آن‌چنان دارای عینیت که جامعه شناس و علوم انسانی خوانده نمی تواند در برابر آن ساکت باشد.

بررسی تطبیقی عملکرد این جریان در دو صحنه از شورش نسلی زن، زندگی، آزادی و حادثه تشییع برای ما عیان کننده نکات زیادی است. در شورش سال ۱۴۰۱، تا یک سال و نیم بعد تحلیلی  نبود که نگویند و ننویسند! کار به جایی رسیده بود که حتی وقتی واقعه در جریان بود و هنوز ابعاد درست آن شناخته نشده بود، صدها صفحه می نوشتند و میزگرد برایش برگزار می شد، و انواع اصطلاح شبه علمی و واژه تولید می کردند! یکی به شورش تجزیه طلبانه کومله در کردستان و آذربایجان غربی لقب خودآگاهی و همبستگی با روح قیام مهسا می داد.‌ دیگری در ینگه دنیا و در بستر مرگ و سرطان از آن شورش نسلی با عنوان قیام ملی یاد کرد و آن دیگری قتل و غارت و هتک حرمت نوامیس ملت را جریان سیال زندگی بر بستر تنانگی و زنانگی می‌دانست. در هنگامه‌ای که برخی از منافقین در زندان اوین دست به علمیات خرابکاری زده بودند برخی از  این روشنفکران برای آن ادبیات قیام ملی از هگل تا مارکس و چه گوارا تدارک می دیدند. در حالی که برای این تشییع باشکوه دریغ از حتی یک خط تولید محتوی و واژه پردازی. لذا با جامعه علمی روبرو هستیم که فاقد استقلال و بی‌طرفی علمی و حساسیت به مسائل دولت ملت ایرانی است. البته که این سیاست زدگی اهل علم ریشه در تاریخ معاصر ایران و رابطه روشنفکری و دیانت دارد.

به باور من که جریانات را تاریخی می بینم، از صدر مشروطه تا امروز هیج پرچمی در حکومت داری، سیاست، علم و دانشگاه بلند نشده است مگر آن که تکلیفش را با دین و دیانت مشخص کرده باشد. امروز از پس مطالعات جامعه شناسی علم می‌دانیم که نه در تاریخ علم به صورت اعم و نه تاریخ علم ایرانی هیچ چیز غیر سیاسی و غیر جبهه ای وجود ندارد. از این جهت نباید فریفته موقعیت رسمی و علمی این افراد شده و فریب ادعایی به نام جامعه علمی را خورد.

اگر چه که این نتیجه‌گیری بدین معنا نیست که روشنفکر و پژوهشگر و استاد علوم انسانی خوانده آزاده و روشن‌بینی وجود ندارد که مصالح ملی در نگاهش برجسته باشد و به تب و تاب لااقل بخشی از تود‌ه‌های مردم در سوگواری شهید جمهور توجه نکند، اما به گمان نویسنده توقع مواجهه علمی و مستقل و ملی از نهاد بیمار علم در ایران انتظاری به‌جا نیست. این که چرا چنین است، طبعا در این مجال اندک این یادداشت نمی‌گنجد و برای فهم آن باید به نقطه آغاز و تولد روشنفکری و دانشگاه و علوم انسانی در این مرز و بوم بازگشت.

 

منتشر شده در روزنامه وطن امروز مورخه 9 خرداد 1403

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۱۵:۱۲
محمد نیازی

چند نکته پیرامون فرقه طب اسلامی تبریزیان و بلوای کتاب‌‌سوزی

1. ظهور پدیده تبریزیان پیش از آن‌‌که معلول دعوای علمی بین طب مدرن و طب‌سنتی باشد، پیامد سیاستگذاری‌پزشکی در ایران است. مافیای پزشکی قرن نوزدهمی که در کشور ما شکل گرفته است، به عمده درمانگران و پژوهشگران متعهد و با سواد طب‌‌مکمل (اعم از طب سنتی، طب ایرانی و هندی و چینی و هومیوپاتی و نظایر آن) اجازه حیات اجتماعی و اقتصادی سالم نمی‌‌دهد. در این شرایط مهم‌‌ترین آسیبی که رخ می‌‌دهد شکل‌‌ نگرفتن یک صنف نظام‌‌مند و مبتنی بر قانون و شناسنامه‌‌دار است. که بتواند حلقه واسط بین بیماران و حاکمیت باشد.

2. مافیای‌‌ پزشکی شکل گرفته در ایران، از طرف دیگر باعث ناکارآمدی نظام ‌‌سلامت شده است و بالتبع مردم دردمند و بیماران را از پزشکان ناامید کرده و به هر جایگزینی برای کاهش آلام‌شان سوق داده است. در بدو امر اهمیت ندارد که این جایگزین از دارای چه ادبیات و گفتمانی است، مهم کارکرد است که باید تحقق پیدا کند. مهم این است که بتواند امیدی و آسایشی در دل بیماران و مردم گرفتار ایجاد کند. اما یک مکتب طبی هیچگاه در سطح درمان باقی نمی‌‌‌ماند و لاجرم به حوزه سبک زندگی تسری پیدا می‌کند. به‌‌تدریج درمانگران و اطبایی که بتوانند با زبان و ادبیات قابل فهم و بین‌‌الاذهانی صحبت کنند، بیشتر مورد توجه مردم قرار می‌‌گیرند و به زندگی رزمره مردم نیز وارد می‌شوند. هر چه درمانگر بتواند بین زمینه‌‌های فرهنگی و تاریخی مردم (دین و سنت و فرهنگ عامه) با آموزه‌‌ها و نسخه‌‌های طبی‌‌اش ارتباط بیشتری برقرار کند، توفیقش در جذب مخاطبان بیشتر خواهد بود.  

3. در شرایط کنونی ارتباط دادن فرقه طب‌‌اسلامی و اقدامات تبریزیان(سوزاندن کتاب هاریسون) با نهضت بومی‌‌سازی علم، با اهداف سیاسی صورت می‌گیرد. والا هیچ جریان انتقادی مدعی علم بومی و نقد علم مدرن، درصدد نفی کامل علوم رایج و فرقه سازی از سنت نبوده است. تبریزیان در واقع چهره کاریکاتوری است که مخالفان علم بومی دوست دارند آن را نتیجه گفتمان انتقادی علم‌‌بومی نشان دهند. گفتمانی که مورد تأیید و حمایت آشکار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار دارد. پس چه بهتر که با یک تیر دو نشان زده شود. هم منافع این حوزه در دست پزشکان مدرن حفظ می‌شود و هم جمهوری اسلامی به ترویج افکار قرون وسطایی متهم خواهد شد.

4. یکی از مهم ترین دلایل انحرافی بودن جریان طب اسلامی و فرقه تبریزیان در انتساب درمان‌‌ها و گزاره‌‌های طبی‌‌شان، به قرآن و روایات ائمه اطهار، استفاده از آثار و کتب روسای فرقه‌‌ شیخیه ، به خصوص محمدکریم‌‌خان‌‌کرمانی است.

5. محمدکریم‌‌خان کرمانی رئیس شیخیه کرمان و از جانشینان شیخ احمد اَحسائی است. وی با طرح «رکن رابع» به عنوان اصول مذهب،  باعث بدعت در عقاید شیعه امامیه شده و مورد تکفیر و اعتراض علمای دوره قاجار قرار گرفت.(علمای بزرگی چون ملامحمد تقی برغانی  معروف به شهید ثالث و محمدجعفر استرآبادی، ملاآقا دربندی، سیدابراهیم قزوینی، شریف العلماء مازندرانی، شیخ محمدحسین صاحب فصول و شیخ محمدحسن صاحب جواهر حکم تکفیر احسایی را تأیید نمودند)  او با ترکیب اخباری‌‌گری و صوفی‌‌گری به خلق آراء جدید درباره مذهب حقه تشییع پرداخت. نظیر «معاد هور قلیایی»که با مسلمات شریعت در تضاد بود.

 6. محمدکریم‌‌خان کرمانی دو کتاب در طب نوشته است،  با عنوان «حقائق‌‌الطب و جوامع العلاج» و «دقائق‌‌العلاج». او در این دو کتاب سعی کرده است با اتکا به احادیث و دانش و فنونی چون کیمیا، پزشکی متمایزی از طب سنتی زمان خود را پایه گذاری کند و به آن نسبت طب اسلامی داده است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۰۵:۴۱
محمد نیازی

چکیده

سنت وقف یکی از امکان‌های نظام اجتماعی پیشامدرن و از جمله سازوکارهای مورد حمایت دین برای حضوری نهادمند در حوزه‌های مختلف اجتماعی بوده‌ است. بر این اساس، در شرایطی که تأمین مالی تعلیم و تربیت، تبلیغات اسلامی، بهداشت و درمان و ترویج فرهنگ و هنر از طریق بودجه‌های دولتی با چالش روبروست و زمینه برای تجاری‌سازی چنین حوزه‌هایی در حال مهیا شدن است، وقف به عنوان یک سنت دیرپای عقلایی، عام‌المنفعه و دینی بعضاً از سوی برخی گروه‌های مردم و کارشناسان به مثابه راهی در میانه خصوصی‌سازی و دولت‌گرایی مورد توجه قرار می‌گیرد؛ راه پُر ابهامی که اگرچه قدیمی و نام‌آشناست، اما به تدریج اسم آن برجای مانده و رسم کهن آن به فراموشی سپرده شده است یا دست‌کم آگاهی عمومی چندانی پیرامون ابعاد و ماهیت آن وجود ندارد. از این‌رو، طرح مجدد وقف در فضای عمومی و نخبگانی، نیازمند شناخت ظرفیت‌ها و چالش‌های این سنت- به‌ویژه در دوره شکوفایی آن- است. بازخوانی تاریخ اجتماعی وقف در تمدن اسلامی- ایرانی نشانه‌های روشنی از وجود یک ظرفیت و زیرساخت اجتماعی و معرفتی با جهت‌گیری بومی را به آحاد مردم، اهالی فرهنگ و سیاستگذاران نوید می‌دهد. وقف در نظام دانایی جهان اسلام، سنتی ضد تکاثر ثروت و در راستای بهبود رفاه و معیشت مسلمانان بوده است. به تبع همین نکته، عمده موقوفات صدر اسلام سرپناهی برای زاهدان و فقرا بوده‌اند. استعداد بالقوه سنت وقف در جمع نیات شخصی و منافع جمعی، سبب شده است که وقف در میان احکام مشابه فقه اسلامی- نظیر انفاق و صدقه- جایگاه منحصر به فردی پیدا کند. نظام اوقاف در قیاس با سایر احکام اقتصادی اسلام، تنوع ذی‌نفعان و برآورده‌شدن نیازهای متکثر اجتماعی توسط موقوفات را سبب شده است؛ نکته‌ای که وقف را در عالم اسلامی- ایرانی در جایگاه ممتازی قرار داده است. در این صورت‌بندی از ماهیت نظام اوقاف می‌توان گفت که وقف در عین هم‌سویی کلی و جزئی با اهداف شارع و حکومت اسلامی، حوزه اختیار و عمل فراوانی را برای واقف قائل شده است. تاریخ اجتماعی- تمدنی وقف به ما نشان می‌دهد که وقف می‌تواند در عین مردمی بودن، به هدف‌گذاری و جهت‌دهی سیاسی و اعتقادی در فرهنگ عمومی نیز کمک کند. شاهد این مدعا، دو مقطع از تاریخ ایران اسلامی است: عصر طلایی تمدن مسلمین (آل‌بویه و سلجوقیان) و عصر تشکیل دولت ایرانی شیعی (صفویه). در هر دو دوره، نظام اوقاف در عین عاملیت برای بسط نوع خاصی از اندیشه دینی و سیاسی، خصلتی مردم‌گرایانه و فراگیر داشته است. روندها و الگوهای پایدار فرهنگی که می‌توانیم از نظام وقف در این دوره‌ها استخراج کنیم عبارتند از: 1. نهاد وقف عامل توسعه اجتماعی- اقتصادی جامعه و فضیلت‌های متأثر از اندیشه دینی بوده است. 2. نظام وقف و موقوفات در دوره اعتلای فرهنگ ایرانی هم‌زمان معنابخشی و کارآمدی را برای جهان اجتماعی به ارمغان آورده‌اند.3. موقوفات در بطن نظام اجتماعی پیشامدرن اموری نظیر بقاء خانواده گسترده، توسعه شهری، گسترش آموزش عمومی و تخصصی، تعدیل ثروت و مشروعیت بخشی سیاسی را موجب شده‌اند. 4. با شکل‌گیری دولت مدرن و بسط اندیشه تجدد در دوره معاصر تلاش شده است تا وقف به ایفای نقش و کارکرد‌های دینی و آئینی محدود شده و ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن نفی و سلب شود.

 

پی نوشت:

این گزارش پژوهشی بخش نخست از یک طرح پژوهشی دراز دامن در حوزه سیاستگذاری وقف است که به سفارش «دفتر مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی» و با راهبری و هدایت دوست عزیز و فرهیخته ام اسماعیل فراهانی (کارشناس و معاون دفتر فرهنگی) تألیف شده است.

متن کامل این پژوهش را در سایت کتابخانه فارابی (ملاحظات سیاستگذاری وقف در ایران؛ 1. سیر تحول نهاد وقف در ایران اسلامی تا پیش از نهضت مشروطه، شماره پیاپی 16701، منتشر شده در تاریخ 98/8/14) مطالعه بفرمایید. 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۸ ، ۲۱:۰۰
محمد نیازی

 

پیشتر می گفتند چرا اینقدر به ”راهپیمایی“ اربعین توجه می کنید، این  مراسم یک سنت عراقی است و چرا جمهوری اسلامی آن را به عنوان یک سنت دینی بین مردم تبلیغ می‌کند!

بعدتر می گفتند و می‌گویند چرا اینقدر امکانات و موکب‌ های دولتی و حکومتی در ایران و عراق ایجاد می‌کنید، با این کار سنت اربعین را دولت زده و حکومتی می کنید!

امروز می گویند این شور و این حماسه اربعین را می بینی، همه اش کار مردم است، این موکب ها، این پذیرایی ها، این برو و بیا ها همه اش شور و شعور مردمی است!

می گویند، چرا مناسک سازی می‌کنید (راپیمایی به سوی حرم  حضرت عبدالعظیم حسنی و حضرت معصومه (س) یعنی چی؟ جامانده یعنی چه؟ پویش جاماندگان برای چیست؟ حکومت از اعتقادات مردم سوء استفاده سیاسی می‌کند!

من این سوالات را اگر از جانب بچه های انقلابی مطرح شود، به تفکر و ایدئولوژی انقلابی و جنبشی ”بی‌سر” و ”بی تاریخ“ نسبت می‌دهم! انقلابی‌هایی که از امام خمینی (ره) فقط امام 42 تا 57 را می فهمند و می‌ پسندند و تجربه نهضت خمینی 57 به بعد را داخل پرانتز می‌گذارند! جماعتی که از مرحوم شریعتی، فقط «تشیع علوی و تشیع صفوی» اش را می‌فهمند و می‌پسندند، اما سعی می‌کنند ”شیعه یک حزب تمام“ نبینند و نخوانند، تا از ضرورت وجود حکومت و دولت برای اقامه عدل و امر به معروف و نهی‌ از منکر  و تعظیم شعائر الله و آئین‌ها چیزی بشنوند!

برای این جماعت شیعه تو سری خور و اقلیت و فرقه‌ای و فاقد قدرت و زاهد، شیعه ایده‌آل تایپ است. از نظر این شبه جامعه شناسان که نه به واقعیت میدانی ارجاع می دهند و نه روایت های تاریخی، راهپمایی اربعین ایرانی یا کژکارکرد حضور دین در عرصه آئین و مناسک است و یا تبلور حضور توده ها در برابر نقش دولت و حاکمیت در اعتلای دین و مذهب.

این جماعت هر چه هستند و هر تفکری که دارند با تاریخ و تفکر عبرت آموز تاریخی بیگانه اند! از قضا آنها از دولت و انگاره دولت چیزی می  سازند که آرزو و آمال تجدد طلبان است؛ اگر دولت مدرنی برساخته شود که روبروی ملت تعریف شود، تنها راه علاج و چاره اش دموکراسی و حوزه عمومی و جامعه مدنی و آرمان آزادی است! (در حالی که در نگاه انقلابی امام خمینی و در طرح یگانگی دولت و ملت، امت هست و امام (ولایت فقیه) و امربه معروف و نهی از منکر جمعی و آرمان عدالت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۳:۴۷
محمد نیازی

 

اگر دموکراسی ‌های اروپایی را با جامعه مدنی، انتخابات، تحزب و اتحادیه‌های صنفی بشناسیم، رکن اصلی دموکراسی آمریکایی تسلط استبداد اکثریت و غلبه تمایلات عمومی بر خواسته‌های صنفی، طبقاتی و گروهی و حتی حزبی است.

تمایلات عمومی عرصه بروز و ظهور مصرف و سبک‌زندگی است. در این صورت از دموکراسی، آرمان‌های مدرنیته  از طریق زندگی روزمره پیگیری می‌شود. ورزش و به‌ویژه ورزش‌های جهانی شده همانند فوتبال مهم‌ترین آوردگاه ترویج دموکراسی در جهان هستند.

فوتبال( از طریق زندگی روزمره) هم به مانند دموکراسی نهادسازی می‌کند، اما دموکراسی که از طریق فوتبال به اجرا در می‌آید، به جای پیوند با دولت‌ - ملت ها، با جامعه جهانی و نهادهای بین‌المللی کار دارد. این دموکراسی قواعد اخلاقی و حقوق  و قوانین عمومی و حتی وجدان اجتماعی را از جریان جهانی شدن و نظام سلطه می‌گیرد.

حالا لختی مکث کنید و از این منظر وقایع اخیر همانند «حواشی فردوسی‌پور و برنامه 90» و «خصوصی‌سازی استقلال و پرسپولیس» و «ماجرای دختر آبی» و نظایر آن را مرور کنیم.

فوتبال چه چیز به زندگی جمعی ما اضافه کرده است؟ فوتبال و زندگی فوتبالی تمایلات و خواسته‌های عمومی را دامن زده است، که نخ تسبیح و سرررشته آن در دستان ما نیست. و این «ما» هم لزوما حاکمیت و دولت جمهوری اسلامی ایران نیست. مای فرهنگ و هویت ملی است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۰۲
محمد نیازی

به نظر شما مهم ترین شباهت این دو سنخ یا گروه یا دسته از افراد با هم چیست؟ (امنیتی ها و توریست ها)

به نظر می رسد هر دو محافظه کاری ذاتی و اصولی دارند، که باعث می شود، ضمن درگیر نشدن با سوژه های که با آن تعامل می کنند، راه خود را به پیش ببرند و به مقاصدشان در صحنه و موقعیتی ناشناخته برسند!

یک امنیتی کارکشته و حرفه ای هیچگاه نباید به نحوی عمیق و هم دلانه با سوژه و تاریخ سوژه مورد تحقیق خود درگیر شود و یک گردشگر حرفه ای نیز، هرگز نباید با پدیده ها و فرهنگ ها و مناظر طبیعی و تاریخی جدید، آن چنان درگیر شود که او را زمین گیر کند و او پایبند دیار و سرزمین مشخصی شود و از ادامه سفر باز بماند.  همه پدیده های پیش رو عجیبند و ناشناخته و خطرناک و البته کشف ناشده!  این همه چیزی است که من از "فیلم سازی" خانم آبیار در "شبی که ماه کامل شد" می فهمم!

روایتی توریستی از حاشیه و متن زندگی خانوادگی یک عضو گروه تروریستی تکفیری، که از قضا "بلوچ" است و از قضا با برچسب جهاد اسلامی و مبارزه به ظلم و کشتار دست می زند.  

در فیلم خوش ریتم خانم آبیار، بلوچ خوب، بلوچ ضعیف و فلاکت زده و تقدیرگرا (مادر خانواده ریگی) بلوچ خاکستری، بلوچی رهاشده از سنت قومی و دینی(عبدالحمید عاشق پیشه و شاعر و لوازم آرایش فروش تا قبل از سفر به پاکستان) و بلوچ بد، تروریست مزدور و تکفیری(عبدالمالک ریگی) است.

فیلم پر است از دو قطبی هایی که قرار است تکلیف جنایتکاری به نام عبدالمالک ریگی را روشن کند:

عشق و تکفیر/ زندگی و مبارزه/ بلوچ خوب و بلوچ بد/ ظالم و مظلوم / محیط شهری و محیط قبایلی و قومی و ....

دو گانه ها البته داستان را به خوبی جلو می برند و سرنوشت شوم ریگی و جنایات او را بازگو می کنند، اما همه در سطح می مانند! و نتایج این در سطح ماندن تقویت ذهنیت کلیشه ای و شکاف اجتماعی بین قوم شریف بلوچ و جامعه ایرانی است.

هیچ شخصیتی از فیلم، نماینده واقعی مردم بلوچ نیست. بلوچ و بلوچستان در فیلم خانم آبیار "پوستری رنگارنگ، عجیب، ناشناخته و البته ترسناک و خشن است". متاسفانه هیچ شخصیت مثبت و کنشگری از قوم بلوچ در فیلم وجود ندارد. به گمانم تماشای فیلم در فضای خارج سیستان و بلوچستان، باعث همسان انگاری بلوچ و خشونت در ذهن مخاطبان ایرانی می شود.

پی نوشت:

 1.فیلم خانم آبیار، به لحاظ داستانی و تا حدی تکنیکی آنقدر پرکشش بود، که در تمام نمایش طولانی فیلم متوجه گذر مان نشدم.

2. دیدن این فیلم را به همراه خانواده توصیه نمی کنم!

3. من نقاد فیلم نیستم، اما فیلم هایی که تاریخ و فرهنگ ایران مرتبط باشد، می بینم، پس عبارت فیلم نوشت را جعل کردم، تا تاملات جامعه شناسانه و تاریخی ام را درباره فیلم های سینمایی که می بینم، به رشته تحریر درآورم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۳۰
محمد نیازی

خاطره ای از یک دوست هراتی (روزی که بی پدر شدیم!)

تا به حال دقت کرده اید! جدای از دلایل سیاسی و نظامی و ژئوپلتیک و البته اقتصادی، جنگ زده های سوریه در ایران، حتی برای مدت کوتاه و موقت پذیرایی نشده اند! فی الواقع اگر  انقلاب اسلامی نشده بود و  امام_خمینی در این کشور نیامده بود، رفتار ما با برادران مسلمان و خویشاوندان ایرانی مان بسیار اسفناک تر از امروز بود. ما مهمان پذیر هستیم اما از چشم آبی های فرنگی!

از دوره پهلوی در گوش ما کرده اند که ایران یعنی همین نقشه گربه ای شکل و که تنها زبانش فارسی است و ریشه ما هم به کوروش و داریوش بر می گردد..

با این اوهام ناسیونالیستی خویشاوندان هرات، قندهار، کابل، کراچی، قفقاز، باکو و دوشنبه و اقوام تاجیک، کرد، عرب و افغان .... را از خود می رانیم و دو دستی در دامان امریکا و اسرائیل و ترکیه و عربستان و سلفی ها می گذاریم.

این نگاه شوونیستی ما که به همت تاریخ نگارانی چون کسروی و روشنفکران پهلوی اول و دوم نظیر نویسندگان مجلات ایرانشهر، کاوه و حلقه برلین در ما به وجود آمده است، تنها در سال های 57 تا 68 در جامعه و فرهنگ_عمومی ما کمرنگ شد. در سال های تحصیل در دانشگاه علامه، رفیق و هم دانشگاهی عزیزی از اهالی هرات داشتم، که خاطره ای جالب و قابل تأمل برایم نقل می کرد:

دوست عزیر ما می گفت؛ خانواده ما پس از شروع جنگ شوروی ها در افغانستان، از هرات به مشهد کوچ کردند. ما وضع مالی خوبی داشتیم و پدرم کسب و کار خوبی داشت و ما در مدارس ایرانی بدون هیچ تمایز و تبعیضی درس می خواندیم. یعنی فضای دهه شصت در ایران اینقدر گرم و انقلابی و برادرانه بود، که ما احساس نمی کردیم که اینجا هرات است یا مشهد.  

شاید باورتان نشود ، اما من با این حال که بچه بودم، روز رحلت امام خمینی (ره) و هفته های بعد از آن را به خوبی در ذهن دارم. واقعا ما مهاجران افغان حس کردیم که بی پدر شدیم!  

فضای آغاز دهه 70 و دوره سازندگی در ایران خیلی عرصه را برای ما تنگ تر کرد. مدارس ما جدا شد، برخوردها و رفتارها عوض شد، شرایط پس از جنگ و نیاز اقتصادی هم وطنان من باعث شده بود، به افغان ها تنها به عنوان نیروی کار اجرایی نگاه شود، نه مردم دوست و برادر!

از این رو با پایان جنگ با روس ها و امن تر شدن فضا، ما چون وضع اقتصادی خوبی داشتیم، با تمام خانواده به هرات بازگشتیم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۲۲
محمد نیازی

چرا با تحریم اسنپ مخالفم!

مگر رفتار اسنپ خلاف قاعده بازی است که حزب اللهی ها هم در آن مشارکت کردند!

1. اگر فردا مدیر اسنپ از راننده مظلوم عذرخواهی کند و به قوانین و پروتکل های مسافربری اش یک جمله بیافزاید، مشکل دوستان با اسنپ حل می شود، و آن جمله چیست، «لطفا حجاب اسلامی و قانونی را رعایت فرمایید»

2. با این نحو مطالبه گری، حزب اللهی ها را به یک گروه و فرقه با مطالبات فرهنگی و ملاحظات اجتماعی خاص تقلیل می دهید!

3. با این نحو عدالتخواهی، بین جامعه شکاف و گسل ایجاد می کنید و یا لااقل گسل های موجود را تعمیق می بخشید و عیان می کنید. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۳۹
محمد نیازی

 

برش اول

برای یک کار بانکی مجبور می شوم به یکی از بانک های خصوصی متعلق به یکی از نهادها، سر بزنم، به رئیس بانک مراجعه می کنم و او مرا به معاون شعبه حواله می‌دهد. از دور که نگاه می کنم، خانم نسبتا جوانی است، با چهره ای آشنا. سلام می کنم. مشغول رفع و رجوع مشکلات یکی از مشتریان به صورت تلفنی است. منتظر می شوم. از تلفن اداری که فارغ می شود، با دینگ تلفن همراه اش، اشاره می کند که باید باز هم منتظر بمانم. من هم سعی می کنم در حین صحبت های تلفنی اش که گویا تمامی ندارد، من هم سرگرم گوشی شوم. تا بالاخره التفاتی به من بی نوا بکند! اما در این حین چهره این خانم معاون بانک را در ذهنم مرور می کنم، تازه دوزاری می افتد که او پیشتر در شعبه نزدیک منزل ما، مسئول بخش تسهیلات وام بود و سپس معاون شعبه شد، الان رو در شعبه ای در آن سر شهر می بینم ... !

برش دوم

  • بله متاسفانه! با این میزان گردش مالی و این مقدار امتیاز نمی توانید، وام مورد نظرتان را دریافت کنید!
  • یعنی هیچ راهی نیست! نه سیستم به شما اجازه نمی دهد، سیستم، کاملا مکانیزه اعتبار سنجی می کند و شما با این درآمد و جایگاه شغلی حتما در اعتبارسنجی رد خواهید شد!
  • ببخشید، جسارتا می پرسم، شما قبلا در خیابان .... معاون شعبه و مسئول وام نبودید! آن جا با مستضعفین راه می اومدید! (با چاشنی طنز)، گمان کردم از آن محل رفتید و الان رئیس شعبه شده اید! 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۳۵
محمد نیازی

چقدر خوش سلیقه بوده اند، چه حیف شد، که رفته اند!

آن چه دوست داریم از بازدید بناها تاریخی و موزه ها بفهمیم!

 

بازدید از بناهای تاریخی و موزه ها، در کنار زیارت و طبیعت‌گردی سومین مقصد مهم گردشگران نوروزی است. اما غالباً این گردشگری که در سال‌های اخیر رونق گرفته، آن چیزی نیست که تصورش را می‌کنیم و به نتایجی نمی‌رسد که جمهوری اسلامی و یا لااقل انقلابیون مسلمان انتظارش را دارند؟

گردشگری فرهنگی و به خصوص بازدید از بناهای تاریخی و آثار ملی و مذهبی، مثل خود گردشگری قدمت زیاد ندارد و با مدرنیته متولد شده است و به خصوص پس از گسترش ارتباطات و فن‌آوری حمل و نقل میسر شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۲۲
محمد نیازی