ریشه شناسی مبادی و مبانی یک واژه مجعول (طب اسلامی)
چند نکته پیرامون فرقه طب اسلامی تبریزیان و بلوای کتابسوزی
1. ظهور پدیده تبریزیان پیش از آنکه معلول دعوای علمی بین طب مدرن و طبسنتی باشد، پیامد سیاستگذاریپزشکی در ایران است. مافیای پزشکی قرن نوزدهمی که در کشور ما شکل گرفته است، به عمده درمانگران و پژوهشگران متعهد و با سواد طبمکمل (اعم از طب سنتی، طب ایرانی و هندی و چینی و هومیوپاتی و نظایر آن) اجازه حیات اجتماعی و اقتصادی سالم نمیدهد. در این شرایط مهمترین آسیبی که رخ میدهد شکل نگرفتن یک صنف نظاممند و مبتنی بر قانون و شناسنامهدار است. که بتواند حلقه واسط بین بیماران و حاکمیت باشد.
2. مافیای پزشکی شکل گرفته در ایران، از طرف دیگر باعث ناکارآمدی نظام سلامت شده است و بالتبع مردم دردمند و بیماران را از پزشکان ناامید کرده و به هر جایگزینی برای کاهش آلامشان سوق داده است. در بدو امر اهمیت ندارد که این جایگزین از دارای چه ادبیات و گفتمانی است، مهم کارکرد است که باید تحقق پیدا کند. مهم این است که بتواند امیدی و آسایشی در دل بیماران و مردم گرفتار ایجاد کند. اما یک مکتب طبی هیچگاه در سطح درمان باقی نمیماند و لاجرم به حوزه سبک زندگی تسری پیدا میکند. بهتدریج درمانگران و اطبایی که بتوانند با زبان و ادبیات قابل فهم و بینالاذهانی صحبت کنند، بیشتر مورد توجه مردم قرار میگیرند و به زندگی رزمره مردم نیز وارد میشوند. هر چه درمانگر بتواند بین زمینههای فرهنگی و تاریخی مردم (دین و سنت و فرهنگ عامه) با آموزهها و نسخههای طبیاش ارتباط بیشتری برقرار کند، توفیقش در جذب مخاطبان بیشتر خواهد بود.
3. در شرایط کنونی ارتباط دادن فرقه طباسلامی و اقدامات تبریزیان(سوزاندن کتاب هاریسون) با نهضت بومیسازی علم، با اهداف سیاسی صورت میگیرد. والا هیچ جریان انتقادی مدعی علم بومی و نقد علم مدرن، درصدد نفی کامل علوم رایج و فرقه سازی از سنت نبوده است. تبریزیان در واقع چهره کاریکاتوری است که مخالفان علم بومی دوست دارند آن را نتیجه گفتمان انتقادی علمبومی نشان دهند. گفتمانی که مورد تأیید و حمایت آشکار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار دارد. پس چه بهتر که با یک تیر دو نشان زده شود. هم منافع این حوزه در دست پزشکان مدرن حفظ میشود و هم جمهوری اسلامی به ترویج افکار قرون وسطایی متهم خواهد شد.
4. یکی از مهم ترین دلایل انحرافی بودن جریان طب اسلامی و فرقه تبریزیان در انتساب درمانها و گزارههای طبیشان، به قرآن و روایات ائمه اطهار، استفاده از آثار و کتب روسای فرقه شیخیه ، به خصوص محمدکریمخانکرمانی است.
5. محمدکریمخان کرمانی رئیس شیخیه کرمان و از جانشینان شیخ احمد اَحسائی است. وی با طرح «رکن رابع» به عنوان اصول مذهب، باعث بدعت در عقاید شیعه امامیه شده و مورد تکفیر و اعتراض علمای دوره قاجار قرار گرفت.(علمای بزرگی چون ملامحمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث و محمدجعفر استرآبادی، ملاآقا دربندی، سیدابراهیم قزوینی، شریف العلماء مازندرانی، شیخ محمدحسین صاحب فصول و شیخ محمدحسن صاحب جواهر حکم تکفیر احسایی را تأیید نمودند) او با ترکیب اخباریگری و صوفیگری به خلق آراء جدید درباره مذهب حقه تشییع پرداخت. نظیر «معاد هور قلیایی»که با مسلمات شریعت در تضاد بود.
6. محمدکریمخان کرمانی دو کتاب در طب نوشته است، با عنوان «حقائقالطب و جوامع العلاج» و «دقائقالعلاج». او در این دو کتاب سعی کرده است با اتکا به احادیث و دانش و فنونی چون کیمیا، پزشکی متمایزی از طب سنتی زمان خود را پایه گذاری کند و به آن نسبت طب اسلامی داده است.
7. محمدکریمخان کرمانی طب اسلامی جدید خود را مطابق نعل به نعل اخبار آل محمد (ص) میداند:
«پس از آن که کتاب حقائق الطب را نوشتم دوست داشتم در تکمیل آن کتابی بنویسم که به جای جلد دوم و در عمل موافق قوانین مذکور در آن باشد، چه آن کتاب را به صورتی نوشتهام که قبل از من کسی بدان گونه ننوشته است و در آن کلیات علم طب و اصول آن را به صورتی که مطابق عالم کبیر و وسیط و از هر جهت موافق اخبار صلیاللهعلیهوآلهوسلّم باشد نوشتهام و بر هر عاقل بصیری خطای هر کس که از آن تخلف کند و به راه دیگری برود آشکار است».
8. محمدکریمخان کرمانی همچنین روش طب اسلامی را بر پایه اخبار و روایات و مشاهده و آزمون تجربی میداند:
«اما آن میزان خارجی که آن را با چشمت میبینی و با دستت عمل میکنی و درستی یا نادرستی کار را عیناً به چشم خودت آشکارا میبینی دانش است الهی و نبوی و علوی و هرمسی، زیرا آنچه را که پنهان است مشاهده میکنی و از آنچه پوشیده است پرده بر میداری و حقائق بدون آن که شکی در آن باشد مجسم میگردد».
9. آئین هرمسی که محمدکریمخان کرمانی به آن اشاره میکند در اسکندریه به وجود آمده که عقاید و آراء یونانی، مصری، گنوسی و یهودی در تکوین آن نقش داشته اند.
10. حال سوال اصلی این است: طب اسلامی حاضر و فرق منتسب به آن چگونه می توانند از اصطلاح طب اسلامی بهره ببرند، حال آن که مبانی و مبادی این طب از عقاید غیراسلامی پیش از اسلام پی ریزی شده است! عقایدی که نسبت مستقیمی با توحید و شریعت شیعه ندارند و انگارهها و آموزههای «ثنویت گرایانه» و «طبیعتگرایانه» در آموزههای طبی آنها دیده می شود.
11. اگر مقصود طرفداران این فرقه این بوده است که ما در علم طب باید به مجموعه دانش بشری (پیش و پس از مدرن) اعتنا کنیم، پس اطلاق واژه اسلامی برای این طب یا هر نوع طبابت دیگر، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا این نامگذاری و استفاده از ادبیات دینی نوعی از تهییج افکار عمومی جامعه به خصوص متدینان برای ایجاد فضای کسب و کار و خلق پرستیژ اجتماعی نیست؟
12. خاصه این که متخصصان تاریخ اسلام و علم رجال و حدیث به ما گوشزد کردهاند که بسیاری از روایات طبی ماثور از ائمه اطهار سلام الله علیه، ضعیفالسند و مجعول و به فرض صحت زمانمند و مکانمند هستند.
کلام آخر؛ طب سنتی ایرانی از مجموعهای از دانشها و عقاید کهن حاصل آمده است و انتساب آن به دین مبین اسلام باعث وهن مذهب و تضعیف دین عموم مردم و مخالف مبانی و روش تاریخی این علم است.
بعدالتحریر:
کتاب دقائق العلاج در سایت شیخیه (الابرار) و ترجمهاش را در نت و نرم افزار جامع طب نور موجود است.
لطفا تورقی کنید ببینید ریشه های این واژه مجعول در کجاست!