تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

۱۹ مطلب با موضوع «تاملات» ثبت شده است

در لابه‌لای اخبار صعود بی‌وقفه قیمت ارز و تورم و تحولات جهانی و منطقه‌ای که از پی سیاست‌های تهاجمی و خصمانه ترامپ رئیس‌جمهور جدید آمریکا، شدت گرفته است خبری در سیاست داخلی مطرح شد که فرایند مطرح‌شدن آن بی‌شباهت به خبرسازی نیست.

نخست؛ برخی نمایندگان مجلس طرحی را به صحن می‌آورند که دولت و آموزش‌وپرورش را در راستای احیای اصل 15 قانون اساسی به تدریس زبان و ادبیات های محلی مکلف می‌کند. طرح در صحن علنی مجلس رد می‌شود و جالب آن که نماینده دولت هم با آن مخالفت می‌کند.[1]

فردای رد طرح در مجلس، معاون پارلمانی مجلس توییت می‌زند و مخالفت نماینده دولت را خودسرانه می‌داند و اعلام می‌کند طرح تدریس زبان مادری که در مجلس رد شده از شعارهای مسعود پزشکیان در انتخابات بوده است و دولت در صورت نیاز لایحه‌ای به برای این امر مهم به مجلس خواهد آورد و از نمایندگان می‌خواهد که به این طرح رأی بدهند.[2]

 چند روز پس از این توییت، سخنگوی هیئت دولت در مصاحبه هفتگی‌اش با رسانه‌ها عنوان می‌کند که دولت قصد دارد لایحه‌ای جامع برای آموزش به زبان مادری در مدارس ارائه دهد. مطابق اظهارات سخنگو، مشکل اصلی که دولت را به طراحی این لایحه واداشته است حفظ میراث زنده زبان‌های اقوام ایرانی و نیز ارتقا کیفیت آموزش در مدارس مناطق دو زبانه و قومیتی است. سخنگو، علت پایین‌بودن نمره دانش‌آموزان ایرانی در بسیاری از آزمون‌های بین‌المللی را دو زبانه بودن آنها می‌داند.

چندین روز بعد، سخنگو در موضع‌گیری جدید و در واکنش به التهاب فضای رسانه‌ای عنوان می‌‌کند سخنان او به‌درستی منتقل نشده است و او از لزوم «آموزش به زبان مادری» سخن نگفته است؛ بلکه آموزش ادبیات و زبان مادری اقوام در کنار، زبان رسمی مدنظر او بوده است.[3]

هرچند نوع مواجهه بی‌مقدمه دولت و بخشی از نمایندگان همسو با این موضوع و فرایند طرح مسئله، برخی شائبه‌های سیاسی نظیر انحراف افکار عمومی از کیفیت حکمرانی اقتصادی دولت را به ذهن متبادر می‌سازد به عنوان یک شهروند، صدق در گفتار و رفتار حکمرانان را فرض می‌گیرم و سعی می‌کنم از پس‌زمینه و پیامدهای این لایحه که می‌توان آن را بخشی از سیاست‌گذاری فرهنگی - اجتماعی دولت جدید دانست، سؤال کنم.

فارغ از برداشت غلط طراحان از اصل 15 قانون اساسی که آزاد بودن آموزش ادبیات محلی را با الزام آور بودن تدریس آن یکی گرفته‌اند، دلالت‌های ضمنی وجود دارد که بررسی آن‌ها از خلال متن پیشنهادی و گفته‌های نمایندگان و سخنگوی دولت اهمیت پیدا می‌کند و این قانون را ذیل نوعی از سیاستگذاری اجتماعی معنا می‌کند.

اولین برداشت تلویحی این است که گویا بر اثر سیاست‌های فعلی آموزش در کشور، زبان‌های اقوام در خطر تهدید قرار گرفته است و زبان‌های مادری اگر وارد آموزش رسمی نشوند موجودیتشان روبه‌زوال است. نابودی و زوالی که از عدم ورود به‌نظام آموزش عمومی ناشی شده است. گویی آموزش عمومی و رسمی، با محوریت زبان فارسی، این زبان‌ها و فرهنگ‌های بومی را در معرض نابودی قرار داده است ( عجیب این که هیچ اشاره‌ای هم به نقش شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ای در تضعیف فرهنگ‌های بومی  نمی‏ شود). برداشت ضمنی دیگر، القای بی‌عدالتی ساختاری در آموزش و توسعه بر اثر فقدان آموزش زبان‌های مادری (اقوام و محلی) در مدارس است.

در هر دو این پیش‌فرض‌ها، شاهد نوعی از دیگری‌سازی از زبان فارسی و پیگیری «سیاست هویت» هستیم. سیاست هویت، نوعی از سیاست اجتماعی است که اساس اجتماعی‌سازی را بر غیریت‌ها و تفاوت‌ها می‌گذارد. تهدید‌‌‌انگاری از زبان ملی و یا همسایگان زبانی و خالص‌سازی از اغیار فرهنگی و زبانی عامل بقای هویت اجتماعی قلمداد می‌شود. از این منظر تداوم موجودیت یک فرهنگ و زبان در گرو تمایزگذاری و مرزبندی است. اگر بخواهیم رابطه زبان رسمی و زبان‌های اقوام و محلی را ذیل سیاست هویت مطالعه کنیم باید گفت که اساس این سیاست، نزاع بر سر قلمروهای قومی و شکل‌دادن نهادهای پالایش و پیرایش و توسعه زبانی است، گویی هیچ تاریخ و میثاق و برنامه مشترکی وجود نداشته است. ذیل این سیاست، حیات یک‌زبان و فرهنگ در گروه تحدید زبان و فرهنگ دیگری است، حتی اگر آن فرهنگ و زبان همسایه هزار‌ساله ما باشد. در منطقه آسیای غربی و همسایگان ایران، ترکیه جدید بارزترین دنبال‌کننده سیاست هویت در زبان و ملیت است. برای این که تصویر و دورنمایی از فرجام پیگیری این سیاست توسط دولت حاضر داشته باشیم بد نیست، مرور و مقایسه‌ای داشته باشیم بر سیاست اصلاح زبان و شکل‌گیری هویت ملی در ایران معاصر و ترکیه جدید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۵۹
محمد نیازی

1

عادت کتاب خریدن ماهیانه هنوز از سرم نیافتاده است. از آن عادت‌هایی است که امروز به سختی می‌شود حفظش کرد. قیمت کتاب و غلبه مجازی، جای کتاب خواندن را بیش از گذشته تنگ کرده است. برای این که مناسک دانشجویی و انتلکتی را سرپا نگه دارم محتوا و جهتش را تغییر داده ام. تا هم توجیه اقتصادی معقولتری داشته باشد و هم کمتر ناراحت شوم که چرا دارم برای دل خودم از شکم زن و بچه می‌زنم! در عوض کتاب کودک می‌خرم. از دو سه سالگی برای بچه‌ها منظم کتاب می‌خرم و سعی می‌کنیم روزانه و هفتگی چند کتابی برایشان بخوانیم. اینقدر کتاب خریده ام که آن‌ها هم فهمیده‌اند مقصد و غایت این خرید فقط آن‌ها نیستند و خودم بیشتر با کتابژژژها سرخوش می‌شوم.

2

اما صد حیف که کتاب کودک هم فوق‌العاده گران است. برای همین دنبال نشرهای ارزان و کتابفروشی‌های پرت و کتاب‌های چاپ قدیم می‌روم. چند روز پیش، طبق عادت مالوف، به انتشارات مدرسه در خیابان ایرانشهر سری زدم. انتشاراتی که زمانی یال و کوپالی داشت. در دهه 60 و 70 شمسی بسیاری از بزرگان فکری و فرهنگی برای کودکان و نوجوانان در آنجا کتاب منتشر می‌کردند. این‌روزها به نظر خیلی خسته و تکیده است. ظاهر نشر و کتابفروشی شباهتی به سال‌های اوج ندارد. هنوز برخی از خوبان برایش می‌نویسند اما ظاهر و طراحی‌ جلدها زیادی کهنه است. این سبک «کتاب‌سازی» مناسب بچه‌های این دور و زمانه نیست. اگر کتاب‌های کمک آموزشی و وظایف و مناسک سازمانی و اداری در کار نبود در موج خصوصی سازی و خودگردانی و کوچک‌سازی این سال‌های دولت ج.ا.ا قطعا درش را تخته می‌کردند. اما با همه این تفاصیل کتاب ارزان و محتواهای استاندارد دارد و این برای من کفایت می‌کند!

3

از ابتدای معرکه طوفان در فلسطین با خودم می‌گفتم این دستگاه‌ و دیوان آموزش و پرورش در کنار این همه کتاب‌اثر و کم‌مخاطب نمی‌تواند برای حفظ ظاهر هم که شده یک چندتایی کتاب با موضوع فلسطین سفارش دهد. در تمام یک سال گذشته، یکی از دغدغه‌های جدی‌ام آشنایی بچه ها با جنگ جاری بوده است. شدت ظلمی که بر این مردم مظلوم اعمال می‌شود از توان فهم و درک آدم بزرگ‌ها هم خارج است چه برسد به بچه ها! خیلی از چیزها را به آن‌ها نمی‌شود گفت. خیلی از صحنه‌ها را به آن‌ها نمی‌توان نشان داد. زبان هنر و داستان باید به کمک بیاید. مضاف بر این که «چونک با کودک سر و کارت فتاد/ هم زبان کودکان باید گشاد«. وانگهی روایت ظلم یک طرف، کسی باید به بچه‌های ایران زمین هم بگوید جنگ، جنگ اعراب و اسرائیل نیست. جنگ اهالی شام و مدیترانه نیست. حتی این جنگ، فقط جنگ اعتقادی بین یهودی و مسلمان نیست؛ این جنگ، جنگ جغرافیای ماست.

4

 القصه! با کمال تعجب دیدم مقام عالی وزارت خواسته دل ما را شنیده و چند کتاب در پشت ویترین با موضوع جنگ فعلی به زیور طبع آراسته شده بود. سرخوش کتاب‌ها را دست گرفتم. از قضا رنگ و لعابشان خوب بود و نویسندگان کار درستی که حرفه‌ شان داستان نویسی برای کودک و نوجوان است  - نظیر داوود امیریان-  به همراه جمعی جوان مجموعه کتاب‌ها را تالیف کرده اند. چندتایی را تورق کردم وخوشحال پیش کتابفروش رفتم تا بخرم. اما زهی خیال باطل! که کم‌کاری یک‌ساله و چند ساله را یک شبه می‌توان جبران کرد!

5

کتابفروش همین طور که سرش پایین بود و داشت حساب کتاب می‌کرد، گفت جناب این کتاب‌ها در مورد فلسطین است؟ می‌خواهید بخرید؟ گفتم: خب بله! پس برای چه آوردم تا پشت باجه! من وظیفه داشتم بگویم. در جوابش گفتم نمی‌فهمم: مگر نمی‌توانم بخرم این‌ها را؟ موضوعش چه تفاوتی می‌کند؟! باز تاکید کرد که به حسب وظیفه عرض کردم. گفتم: آخر چطور؟ گفت: یک سری از خانواده‌ها می آیند و چون عناوین و نقاشی‌های جالبی دارد کتاب را می‌خرند!  اول می‌برند و فردایش پس می‌آورند! می‌گویند پول ما را برگردانید. ما هم به مشکل اداری می‌خوریم! تو گویی یک سطل آب یخ ریختند روی سر من! از او می‌پرسم: استدلالشان برای پس دادن کتاب‌ها چیست؟ می‌فرماید: می‌گویند: نمی‌خواهیم بچه‌هایمان با این چیزها آشنا شوند! اگر می‌خواستیم از این موضوعات بشنویم می‌رفتیم شبکه افق می‌دیدیم! به جایش می‌خواهیم فرزندانمان با کتاب‌های که مدیریت خشم را آموزش می‌دهند یا اصلا محتوای طنز و جوک دارند، بخوانند! به مرد کتابفروش می‌گویم: خب آن را هم بخوانند و این را هم بخوانند! کتابفروش: بد دفاع کردن فلسطین نتیجه‌اش همین می‌شود! من: حرف شما درست! اما  این حرف بخشی از واقعیت است و نه پس از این همه توحش. مسئله تبلیغات نیست! کسی اگر تاریخ و جغرافیا ایران را بشناسد. می‌فهمد که این منازعه مال امروز و دیروز نیست. حتی فقط متعلق به فلسطینی‌ها نیست. جنگ استقلال‌طلبانه ملت‌های منطقه است که با انقلاب اسلامی 57  ایران شروع شده  است! جنگ آن ها که  دیگر نمی‌خواهند برده استعمار باشند! این جنگ به جغرافیای تاریخی ایران و رابطه اش با روم و یونان و غرب مربوط است! غزه دروازه گشایش مصر بوده است در دوره کوروش، غزه آخرین پادگانی است که روبروی حمله اسکندر مقدونی به مصر هخامنشی می‌ایستد. در همین جنگ حاضر، رژیم کاووش‌های باستانی شهر هخامنشی را در ساحل مدیترانه با بمب تخریب کرد! تاریخ اسلامی هم نگاه کنیم، غزه، شهر هاشم بن عبد مناف نیای حضرت محمد صلوات الله است. بیت المقدس قبله اول است! دیگر از قداست و اهمیت قبله اول مسلمانان که نباید گفت! آن‌که در آنجا می‌جنگد با ریشه‌های ما کار دارد! آن خانواده‌ای که در فلسطین زندگی می‌کند، کابوسی بر رویای نیل تا فرات است! تاریخ را بی‌خیال شویم با جغرافیا چه کنیم؟ از نقش مخرب رژیم در همکاری با ترکیه و قفقاز برای جنگ آب و سدسازی و ایجاد قطحی و خشکسالی در سوریه و عراق و ایران را چه کنیم! کریدور  اقتصادی هند امارات رژیم بدیل کریدور اقتصادی پاکستان ایران ترکیه  به سمت اروپاست!  اصلا این ها به کنار کشوری با سلاح اتمی که از کشتن 50 هزار انسان که غالبشان زن و کودک بودند ککش نمی‌گزد و در همین حوالی و همسایگی ماست، اگر تهدید حیات ایران وایرانی نیست پس چیست!

6

یک دفعه به خودم آمدم دیدم، موتورم روشن شده است و شبیه همان شبکه افق شدم که او ازش تحذیر داده بود! به گمانم دم گرم در دل سرد او اثری نکرد. با قیافه حق به جانب گفت: خب؛ بله این ها را باید به همین افرادی که کتاب ها را پس می‌دهند بگوییم! گفتم: راهی برای گفت و گو نیست!  حتی در شبکه های اجتماعی. آنجا هم تصویر گربه کوچولوها حق دارند باشند، اما تصاویر کودکان شرحه شرحه شده را پاک می‌کنند!

 با سرخوشی زوال یافته‌ای کتاب ها را می‌خرم و از کتابفروشی بیرون می‌آیم. در مسیر به این فکر می‌کنم که : 

این جنگ تبلیغاتی از اساس نابرابر است! شاید هم قصه به نحوه تبلیغات و پروپاگاندا باز نمی‌گردد، راهبرد جمهوری اسلامی غلط بوده است. او نباید جنگ با این دشمن تاریخ و جغرافیای ایران را اینقدر دور و دیر نشان می‌داد! این واقعیت که بخشی از مردم ایران به خطرات رژیم و جنگ او با ما نمی‌اندیشند، در واقع جغرافیای تاریخی سرزمین‌شان را فراموش کرده اند و این بسیار خطرناک است.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۱۵:۳۳
محمد نیازی

خیلی‏ ها گمان می‌‏کردیم در این جمعه تاریخی از تمهید برای جنگ بزرگ بگوید. اگر از بسیج نیروها خبری نیست لااقل آهنگ و طنین رزم نهایی میان ایران و رژیم را کوک کند. پیشتر از تکیلف و واجب شرعی کمک به مردم فسلطین و حزب الله سرافراز گفته بود. انتظار امت این بود که جزئیات این واجب شرعی را بشکافد. آن هم در هنگامه‏ای که  قلب امت لبریز از خشم و غم فقدان سیدحسن است. توده حزب‏الله ایران را به خط کند تا به حزب‏الله لبنان یاری نظامی برساند.

 اما سید ما مثل همیشه با طمانینه صحنه منطقه را شکافت و آتیه و تکیلف ملت‏های منطقه را تبیین کرد. بر اقدام غرور آفرین طوفان صحه گذاشت و آن را احیاگر راه قدس و فلسطین دانست. آن‏ هم در روزگاری که خناسانی در داخل و خارج مشغول وسوسه‏های شیطانی هستند تا این اقدام بزرگ را بی‏دستاورد و عامل ضربه به جبهه خودی معرفی کنند. آن هم در شرایطی که با سبوعیت‏های طرف مقابل در این معرکه بزرگ و جانکاه و وارد کردن محاسبات مادی دو دوتا چهارتایی، می‏رفت که منطق نبرد برود فراموش و حتی قلب شود.

سید ما، هشدار داد که نبرد فلسطین نبرد همه ماست و اگر در یاری فلسطین کوتاهی کنیم، دشمن سراغ ما هم خواهد آمد. او هر ضربه به این هیولای شرور را خدمت به انسانیت دانست. او از ضربات متعددی گفت که ملت‏های منطقه باید به این کلیت خبیث وارد کنند. حکایت ضربات متعدد ملت‏ها و مجموعه‏ها و گروه‏ها یعنی این نبرد فرسایشی است و باید با زیست روزمره مردم منطقه و بالطبع مردم آمیخته شود و هدف آحاد ملت‏ها باشد. عدم تعلل و شتابزده نشدن پیغامی دوجانبه بود برای تایید این معنا که آمادگی مردم و دولت باید روزمره و پاسخ‏ها متناسب باید وضع و توانایی ‏کشور باشد.

الغرض؛ ره‏بر ملت نصر را دستیافتنی و قطعی و  حاصل آگاهی و هشیاری ملت‏ها دانست بر خلاف نگاه زود‏بازده و آسان‏گیر ما.

13 مهر 1403

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۱۵:۱۹
محمد نیازی

1. نخست؛ سلامت نفس و تقوا و پاکیزگی ولایتمداری  خود و اطرافیان. شرط لازم مسئول عالی اجرایی جمهوری اسلامی است.


از روز اول نهضت امام و از روز نخست انقلاب اسلامی ۵۷، پاکیزگی فرق اولی و اساسی ج.ا‌.ا و پهلوی و حکام پیش از آن بوده است. جمهوری اسلامی در دموکراسی و توسعه و پیشرفت ایران قطعا صدها و هزاران فرسنگ از حکومت های قبل از خودش، پیش است، اما فشار بیرونی دشمنان و مقاومت خلاف جهت نظام جهانی و نیز ماهیت توسعه غربی، لاجرم ما را از کعبه آمال توسعه یافتگی چه در نسخه اصل آمریکایی و اروپایی اش و چه در نسخه های بدلی عربی اش دور خواهد کرد. اما اگر نتوانیم به پیشرفت هم برسیم، سلامت نفس و تدین و ساده زیستی و بری بودن مسئولان «درجه یک ج.ا.ا» از فساد خط قرمز ما برای بقاست، اگر از این مولفه کوتاه آمدیم باید نظام مان را مستحیل و فروپاشیده بدانیم. طبعا همه مشکلات را یک شبه و چند ساله نمی توانیم حل کنیم اما تدین و تقوا و تلاش مومنانه می تواند راه باز می کند و گره گشا باشد یا لااقل به ملت امید بدهد که همه با هم داریم در یک وضع مشترک و هم‌سطح زندگی می کنیم. سعید جلیلی در میان نامزدهای حاضر سرآمدترین به نظر می رسد.


۲. سعید جلیلی در بیش از یک دهه گذشته تلاش کرده است بر مسائل و چالش اساسی حکمرانی ما تمرکز کند. تلاش کرده مسائل را فراتر از بخشی نگری و روزمرگی و در یک چشم انداز بلند مدت ببیند. به قول خود و اطرافیانش سعی کرده سایه ای باشد برای پاسخ های روزمره حکمرانی به مسائل ایران.

 از بالا نگاه کردن و تمرکز از بیرون دولت به او و یارانش امکان رویاپردازی های که لازمه آینده سازی است را عطا کرده است. رویای معقول و دست یافتنی مهم ترین چیزی است که یک شخص سیاسی و یک حزب در وهله اول به هوادارانش بفروشد. ترسیم یک برنامه که در آن ایران تولیدی تر و کمتر وابسته به نفت باشد و نیز جمهوری اسلامی بتواند از نظم کهن اقتصادی که معمارش پهلوی ها و آمریکایی بوده اند رها شود از رویاهای است که به گمانم دولت سعید برای ایرانیان می تواند ترسیم کند. ملازم شدن قدرت نظامی ایران در منطقه و جبهه مقاومت با قدرت اقتصادی هدفی است که او برای آن خیز برداشته و برنامه دارد. مهم ترین چالش او برای ترسیم این آینده، دیوار سفت و سخت بورکراسی و ذی نفعانی هستند که بقا و پیشرفت خود را در همان نظم قدیم اقتصادی می بینند.

 

3. سعید مورد اقبال شورمندانه بخشی‌هایی از مردم واقع شده است.‌از توده های امت حزب الله و معتقدان به نظام و نیز جوانان دانشگاهی و طلبه را هوادار خود می بیند. در این مدت در هیچ کمپینی و ستادی به اندازه او جوانان حضور نداشته اند. کمپین دکتر قالیباف که رسما حکومتی و غیرمردمی است و کمپین پزشکیان هم غلبه اش با میانسالان و حتی پیران است. اردوگاه انتخاباتی دکتر سعید تنها جایی است که به وفور می توان دهه هشتادی و هفتادی درش دید.

 اگر چه که گفتار و ادبیات تخصص گرایانه و نخبه گرایانه او مانع شده این اقبال مردمی به راحتی و روانی به توده های خاکستری و غیرایدئولوژیک مردم نفوذ کند اما رفتار صادقانه و سابقه ضد فساد او در سابقه سیاسی اش دلبستگان به عدالت را هم متوجه او کرده است‌.‌ اگر کمی بیشتر به زبان قوم حرف بزند می توان امید داشت روستایی ها و حاشیه‌نشینان هم به این هسته سخت اضافه شوند.

 به درستی خیلی ها اشاره خواهند کرد که هواداران و یاران او هنوز با میانگین جامعه فاصله دارند، اما او و پزشکیان تنها نامزدهایی هستند که می توانند برای حکمرانی شان، می‌توانند پیوست و پیشران مردمی داشته باشند.‌ با این تفاوت که پشت پزشکیان ، افراد و گروه های اجتماعی ضد مردم و طبقات محروم پنهان شده اند.

 مرد سیاسی که هواخواهان پرشور و پای کار پشت سرش نداشته باشد نمی تواند پیروزی ها را به نام خودش ثبت کند و نمی تواند در هنگامه شکست تاب آوری داشته باشد. بهترین نمونه فقدان شورمندی سیاسی را در تجربه زندگی سیاسی سردار قالیباف قابل مشاهده است. او بیشترین خدمات و پروژه های موفق را در ناجا و شهرداری به مردم تهران و ایران  ارائه کرد اما سیما و تصویر او به غلط یا درست - در نزد مردم شهر به عنوان «دیگری حکومتی فرصت طلب» که خدماتش پله ای از َمراحل ترقی اوست باقی ماند. بگذریم که اگر قالیباف نیروی اجتماعی پای کار داشت برخی اقدامات توسعه ای را که به ضرر گفتمان انقلاب اسلامی شد را انجام نمی داد.  یا در مثالی دیگر حسن روحانی که رای بیست و چند میلیونی (که غالبشان سلبی یا معیشتی بودند) را پشت سرش داشت پس از بن بست خوردن پروژه برجام، هیج نیروی اجتماعی شورمند و پای کاری در پشت خود نمی دید تا طرحی نو در اندازد و از زیر بار این شکست تا حدی خلاص شود.

   شورمندی سیاسی اگر با دستاورد های واقعی اقتصادی و سیاسی همراه شود به مرد سیاسی امکان  پیشبرد ایده های بزرگ را می دهد. این شورمندی اگر عقلانیت جهت و فرم داده شود می تواند حکمرانی را جهش دهد.  اگر چه که خطر فرقه سازی نظیر هواداران خاص و خالص خاتمی و احمدی نژاد همیشه وجود دارد، اما تقوای سعید را مانع این امر می بینم‌.

 

۴.‌ در کنار این سه مزیت دکتر سعید، بزرگترین چالش او نداشتن برنامه و ایده برای مواجهه با طبقه متوسط متجدد است. سعید برای طبقه متوسط حزب الهی، برای محرومان و حاشیه نشینان و کارگران و برای روستائیان و شهرستان های کوچک برنامه و ایده دارد و آن ها هم در او جذابیت ها و امیدهایی می بینند. اما حکایت رابطه او با «طبقه متوسط متجدد کلان شهری» که به گمان من حداقل 30  درصد جامعه ایران را تشکیل می دهند متفاوت است.

به احتمال زیاد دولت او برای نخبگان متخصص ملی و حتی غیرمذهبی باز است و اساسا گفتار برنامه گرایی و تخصص و پیشرفت تا حدی می تواند عرفی باشد (اگر نگویبم سکولار) و دعوتی برای همه علاقه مندان به ایران به پیش بکشد اما مسئله فقط "اداره و تولید" نیست. پذیرش تنوع سبک زندگی و تفاوت های فرهنگی است. طبقه متوسط غیر تولیدی که از بعد دوره هاشمی رفسنجانی در ایران شکل گرفته است و پس از سال ۸۸  و به ویژه در دوره روحانی به تشخص سیاسی و فرهنگی رسیده است به طبع قدرت اقتصادی و فرهنگی اش نیازمند توجه و لحاظ شدن و سیاستگذاری است. این طبقه اگر چه عموما از مواهب اقتصادی بیشتر بهره برده است به جهت ذات غیرتولیدی و مصرفی اش و نیز در هماهنگی با فرهنگ مسلط جهانی، خود را در مضیقه و تنگنای فرهنگی می بیند. پیش کشیدن بازی برد _ برد رشد اقتصادی و بهبود دیوانسالاری و فضای کسب و کار ممکن است بخشی از خواسته های او را اقناع کند، اما به گمانم دولت دکتر جلیلی برای مواجهه فعالانه با این طبقه برنامه روشنی ندارد. از همین  امروز برایم روشن است این طبقه به دلیل تسلطش بر رسانه و فرهنگ از او و اقداماتش "دیو سازی" خواهد کرد. درست مثل زمان احمدی نژاد احتی اقدامات توسعه ای مثبت دولتش را هم به سخره خواهند گرفت و در بدبینانه ترین حالت ممکن است مثل سال ۸۸ علیه او جبهه بگیرند. البته همین بدنه ممکن است دور دوم انتخابات پای کار پزشکیان بیاید و مانع ریاست جمهوری سعید شود.

در خاتمه اگر به هر دلیلی دکتر جلیلی در میدان انتخابات نباشد، با اکراه و از روی مصلحت به نماینده جبهه انقلاب دکتر محمد باقر قالیباف رای خواهم داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۱۵:۱۶
محمد نیازی

1

ادای حق بی‌تکلیف

حدود دو سال پیش و چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری 1400 اینقدر اوضاع کشور را ناگوار و رها شده می‌دیدم که دوست داشتم دستی از غیب برون آید و آن شیخ دیپلمات و دولت ازهم‌گسیخته‌اش را کنار بزند و کارها را دست بگیرد. در مخیله‌ام حال و روز دولت را شبیه هواپیمایی می‌دانستم که خلبانش مست کرده و هواپیما را روی اتوپایلوت گذاشته است. غافل از این که سامانه هوشمند پیشران هواپیما هم خیلی سلامت نیست و از قضا مسیر و آسمان هم بد ناهموار است. هوای طوفانی و رشته‌های کوهای بلند و صعب در راه است. از خدا که پنهان نیست حتی به این فکر می‌کردم که کاش رهبری از اختیارات ویژه استفاده کند و پیش از موعد با توسل به اختیارات و  نیروهای سیاسی و حتی نظامی موجود، وضعیت استثنایی اعلام کند! چند صباحی گذشت و انتخابات برگزار شد. عملا با حذف یکی از رقبای جدی که می توانست طرف نمایندگی بخش از مردم ایران و حتی گفتمان دولت قبل در سیاست باشد، تقریبا بدون رقیب جدی و با مشارکت متوسط رو به پایین مردم، رییس جمهوری اسلامی ایران حجت الاسلام رییسی برگزیده شد. من طبعا به ایشان رای دادم. زیرا که تنها گزینه معقول در صحنه بود. سابقه خوبی داشت و پاک دست و پرکار بود. گفتاری در صحنه نبود. اما در میان آن جمع تنها کسی بود که می‌شد امید داشت برای مردم کار کند و در عین حال بخشی از مردم هم پشت او باشند و او را در اداره کشور یاری کنند! هر چند که انتخاب بدون رقابتش‌، این امید را تا کمی کمرنگ کرد!

امروز پس از دو سال و اندی، دولت برای به دست گرفتن آن هواپیمایی بدون خلبان و بدون سوخت، سیاست‌های اقتصادی ریاضتی نظیر حذف ارز ترجیحی را پی‌گرفت. همان‌طور که پیش ‌بینی‌ من بود، پرکاری و سخت‌کوشی به خرج ‌داد! سفرهای استانی، دیدار‌های مردمی، جلسات با نخبگان دانشگاهی و سیاسی برگزار کرد. هم و غم خود را روی انضباط مالی و مالیات‌گیری گسترده و اتمام پروژه‌های نیمه‌کاره قرار داد. همه این ها در براب آن دولت بی‌ مسئولیت قبلی مزیت بزرگی بود.

 اما کم کم مشکلات خود را هویدا کردند. دولت عملا نتوانست تورم سرسام‌آور و نرخ ارز و وضعیت مسکن را مهار نماید. فارغ‌ از جهت‌گیری اقتصادی سیاست‌های دولت که شماری از منتقدان آن را لیبرالی و مناسب شرایط ایران در حال تحریم نمی‌دانستند، بحران‌های امنیتی و فرهنگی همانند شورش زن زندگی آزادی و تشدید تحریم‌ها نیز سرعت موانعی بر راه دولت شدند. این عدم توفیق‌ها و نرسیدن به وعده‌‌هایی نظیر ساخت سالی یک میلیون مسکن برای اقشار آسیب پذیر همه برای  نظام آزار دهنده بود، اما به گمان من واقعیت وحقیقتی وجود دارد که فراتر از این مشکلات و مصائب اقتصادی یقه دولت را گرفته است؛ مردم خود را در شکست دولت شریک نمی‌دانند! و افسرده‌ حال و ملول و حتی عصبانی از شکست‌ها، او را به نظاره نشسته‌اند! دولت خودش را در غیاب گفتاری ایدئولوژیک نظیر عدالت یا راهبردی نظیر آشتی با جهان (آمریکای جهان‌خوار) ، دولت خدمتگزار معرفی کرده بود. در نتیجه و بالتبع این‌طور به نظر می‌رسد که مردم از خادم و اجیر خودشان راضی نیستند و او را مقصر همه مشکلاتشان می‌دانند! اما کسی از خودش نمی‌پرسید که ایهالناس ما خودمان به این خادم رای دادیم! پس ما هم در عدم توفیق‌هایش شریک هستیم، لااقل باید به انتخاب خودمان هم شک کنیم! اما به درستی کسی این سوال را نمی‌پرسد؛ مشارکت 48 درصدی و منتخب 33 درصدی (از واجدان شرایط) و حذف رقیب اصلی در انتخابات اجازه طرح این سوال را نمی‌دهد! دولت حجت‌الاسلام رییسی 18 میلیون حامی داشت. هم آن 18 میلیون حامی و هم بقیه مردم ایران از او انتظار بهبود امور مملکت را دارند! اما کسی نمی‌تواند از رای‌دهندگان بازخواست بکند، که در مقابل حق انتخاب رییس جمهور، شما هم تکلیف حمایت از دولت یا شراکت در برد و باخت‌های آن را به دوش دارید!  بازخواست تنها زمانی ممکن است که تنوعی از سلایق میان نامزده‌ها و یا مشارکت گسترده‌ای در کار باشد!

2

مجلس دیگر در راس امور نیست ...

در 4 ساله گذشته از مجلس 12 چه به یاد می‌آوریم؟ از نمایندگان شهرم  قزوین نیز چه در صحنه سیاست و رسانه‌ در ذهن دارم؟ اولین سوال این است که من از آن‌ها چه انتظاری داشتم و آن‌ها چه با داعیه و پرچمی به مجلس رفتند؟

... نیمه کاره رها شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۱۵:۰۱
محمد نیازی

 

به گمانم حتی خود روس‌ها هم این سطح از عداوت و دشمنی و واکنش‌ افکار عمومی مردم اروپا و آمریکا درباره جنگ اوکراین پیش‌بینی نمی‌کردند. جنگی که مشخصا اهداف امنیتی اقتصادی دارد و قطعا فراگیر و عالم‌گیر نخواهد شد. ممکن است قواعد بازی‌ را تغییر دهد یا بازی‌های جدید طراحی کند، اما جنگ به خاک اروپای غربی و آمریکا نخواهد رسید. ممکن است روس‌ها موفق شوند بازی مسلط نظم جهانی را برهم زنند و یا آمریکایی‌ها دامنه توسعه نظامی و اقتصادی ناتو را بسط دهند.

احتمالا خواهید گفت این حجم از واکنش احساسی به جنگ ناشی از پروپاگاندای امپراتوری رسانه‌ای - پلتفرمی غرب است. قطعا که چنین است و من اثرش را رد نمی‌کنم. اما این پروپاگاند قطعا روی زمینه اجتماعی و اندیشه‌ای و تاریخی سوار شده است، که این چنین خوب می‌تازد،‌ آنقدر که توفیقات میدانی روس‌ها در صحنه نبرد نظامی را به شکست سیاسی و رسانه‌ تبدیل کرده است. والا حذف ورزشکاران و هنرمندان و سرمایه‌داران روس از جهان اروپایی خیلی هم معقول و آسان نبود. چه چیز غیر از پروپاگاندا مردم اروپا را این چنین هیجان‌زده کرده است که به کارهای  شبه‌طنزی چون حذف داستایفسکی از آموزش دانشگاهی و حذف فیلم‌های تارکوفسکی از فیلم‌های برتر سینمای جهان و یا حتی غذاهای روسی از منوی رستوران‌ها  دست بزنند. یا در گزارش‌ها نژاد پرستانه‌شان از وضع آوارگان اوکراینی گسیل شده به اروپای غربی این چنین مویه و زاری کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۱ ، ۱۶:۱۸
محمد نیازی

یکی دیگر از مسائل خیلی رنج‌آور برای من این بود که بسیاری از بچه ها به دلیل تبلیغات حکومت از این‌که مادرشان چادری بود، احساس حقارت می‌کردند. اگر یک وقت بر حسب اتفاق بعضی از آن‌ها را با مادرشان در «میدان ژاله» با دور و اطراف آن می‌دیدم و می‌پرسیدم؛ «خوبی؟! کجا می‌روی؟!» هول می‌شد و با خجالت می‌گفت: «خانم! دارم با کلفتمان می‌روم جایی!» می‌دانستم راست نمی‌گوید: اما به روی او نمی‌آوردم و رد می‌شدم ولی بعد حتماً در یک فرصت مناسب با او صحبت می‌کردم و می‌گفتم: «عزت نفس داشته باش و برای مادرت احترام قائل شو.» (پازوکی، 135:1398).

بریده از خاطرات خانم گوهرالشریعه دستغیب که در آن روزگار معلم مدارس اسلامی رفاه و علوی اسلامی بود‌ه‌اند.

جایگاه اجتماعی حجاب در دوره پهلوی دوم

در سالروز سرکوب قیام گوهرشاد یکی از مسائلی که در جریان کشف حجاب نادیده گرفته می‌شود، این است که رخداد گوهرشاد را که حقاً و انصافاً دردناک بود را نقطه اوج ماجرا شریعت‌زدایی و مذهب‌زدایی در حوزه حجاب و عفاف در نظر می‌گیرند. حال آن‌که این واقعه را باید شروع سخت و غمناک، برای یک جریان‌سازی فرهنگی طولانی در باره حجاب در دوره پهلوی دوم دانست. هر چند پس از شهریور 1320 و خروج آن دیکتاتور سفاک از کشور، منع رسمی و حکومتی حجاب ظاهرا برداشته شد، اما در واقع این خشت اول دین‌زدایی که از عرصه نهادی شروع شده بود، وارد حوزه عمومی و فرهنگ و زندگی روزمره شد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۰ ، ۱۶:۳۲
محمد نیازی

یک.

 عصر روز جمعه انتخابات 96 (29 اردیبهشت) عیال خریدی سفارش دادند تا از سوپرمارکت سر کوچه تهیه کنم. از آن‌جایی که مدتی بود در آن محل می‌نشستیم مغازه‌دار بنده را می‌شناخت و با هم سلام و علیکی داشتیم و گهگاه گپی می‌زدیم. ازش جویا شدم رای داده یا نه، گفت ظهر رفته و به روحانی رای داده است. دلایل رایش به دکتر حسن روحانی را پرسیدم. می‌گفت شایعه کردند اگر فلانی بیاید آزادی‌های اجتماعی کم می‌شود و حجاب و گشت ارشاد و فاصله بین مرد و زن در محیط های عمومی می‌گذارند و قس علیهذا. بحثمان گل انداخت. بنده کلی از مفسده‌ها و بی‌تدبیری های دولت می‌گفتم، از زنگنه و استات اویل، کرسنت  و توتال گرفته تا موضع ضعیف در مذاکره برجام. خلاصه گفتیم و گفتیم تا رسید به اینجا که آقای فلانی! تمام این حرف های شما درست. بنده از مفاسد تیم این دولت و امثالهم خبر نداشتم. اما ببینید؛ غالب مسئولان ما سروته یک کرباسند، همه در این مفاسد با هم شریکند. فقط از این‌ها یکی شون باید‌ بیاد که حداقل به زندگی مردم کاری نداشته باشه و بگذارد مردم زندگی‌شون رو بکنند. بحث ما در این نقطه تمام شد. بگذارید زندگی بکنیم.

دو.

 در این روزها که بخشی از هم‌وطنان تصمیم گرفتند با صندوق رای قهر کنند، با تعدادی‌شان که در نزدیکی و  قرابت ما زندگی‌ می‌کنند صحبت می‌کنم مهم‌ترین ترجیع بندشان این است، بگذارید زندگی‌ مان را بکنیم! بود و نبود ما در انتخابات دخلی به وضعیت کشور ندارد. ما از بهبود امور ناامید هستیم. هر کس برود و بیاید وضع ما بدتر خواهد شد. دی 96 را ببین، آبان 98 را ببین. رکود تورمی را ببین، حقوق‌های نجومی را ببین. بگذار زندگی‌مان را بکنیم.

سه.

 انگار که در هر صورت دولت، مخالف زندگی و مانع شده است. گاهی با لولوی سلب آزادی ‌اجتماعی و گاهی با واقعیت عینی  فساد اداری و اقتصادی. تا یادم نرفته بگویم گوینده بگذارید زندگی بکنیم اول، فروشنده‌ای از طبقه متوسط بود و گوینده دوم کارگری زحمتکش از بخش صنعت.  

چهار.

به گمان من در انتخابات ریاست‌جمهوری ایران، که احزاب رسمی وجود ندارد و برنامه و دیسپلین‌های رسمی سیاسی در کار نیست و انتخابات های کلان مثل ریاست جمهوری به نوعی توده گرایانه است، هر انتخاباتی باید دعوتی فراگیر برای بخش های زیادی از جامعه باشد، تا با  آن چشم‌انداز بتواند امور سامان بگیرد و دولت ـ ملت ایرانی امیدی جدید پیدا کند و راه‌های برای توسعه و پیشرفت کشور باز شود. برنامه داشتن در چنین سازوکار انتخاباتی چیزی شبیه به شوخی است یا از روی دست هم نویسی. (بدنه‌های کارشناسی کشور و گرایش‌های فکریشان هم مشخص است. هم‌راه‌حل‌های کارگزارانی‌ها واصلاح‌طلبان مشخص است و هم راه‌حل اصولگرایان و نیروهای انقلابی. پاسخ‌های مگویی وجود ندارد. اگر بنای کار باشد، برنامه‌ها روی میز است. برنامه های که ممکن است خوب یا بد باشند؛ درست یا غلط باشند، لیبرال یا سوسیال باشند، اما مهم‌ترین موانع عدم اجرایشان  «تعارض منافع» یا «تعارض ایدئولوژیک» با بخش‌های مختلف حاکمیت و دولت است و هم‌چنین نبود دولت پرکار و پر توان و یا نداشتن سرمایه‌ اجتماعی برای اصلاحات اساسی حکمرانی. البته این‌طور نیست که که راه حل و برنامه‌های بهتری برای اداره کشور وجود ندارد یا راه‌حل ها هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارند. حقیقت این است که عقل حکمرانی و خواست نیروهای اجتماعی ما در این لحظه تاریخی تا این مرحله رسیده است. برای هر تغییری باید نیروی اجتماعی جدی فعال شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۰ ، ۱۸:۵۷
محمد نیازی

قریب به صد و دو سال پیش هیئتی از ایران در کنفرانس صلح پاریس که به مناسبت پایان جنگ جهانی اول برگزار شده است، شرکت می‌کند. آن‌ها در پاریس قرار بود تلاش کنند بخشی از مظالمی که در طی جنگ جهانی اول به دست قدرت‌های بزرگ بر ایران رفته است را اثبات کنند و بتوانند از حقوق پادشاهی قاجار و مردم ایران دفاع کنند؛ ظلم‌هایی چون «قحطی بزرگ» که تعداد کشته‌های آن‌را در خوش‌بینانه ترین برآورد 2 میلیون نفر ( و در بدبینانه‌ترین حالت 10 میلیون نفر) تخمین می‌زنند، تا اثبات دعاوی حقوقی مرزی و حمایت از بسیاری اقوام و اتباعش که تمایل داشتند به دامان دولت و ملت ایران باز گردند؛ (به ویژه سرزمین‌های شمال رود ارس که ممکن بود دوباره به ایران ملحق شود) اما پاسخ سران و قدرت‌های بزرگ جهانی (آمریکا و انگلیس و فرانسه و ... ) به ایران یک چیز بود:

  هیئت ایرانی حق ورود به کنفرانس صلح را ندارد و تنها می‌تواند در همایش نمادین «جامعه ملل» حضور به هم رساند.

 این گونه بود که رجال برجسته ایرانی چون محمد علی فروغی گهگاه به تصحیح کتاب و عمدتاً به گشت‌وگذار در جاذبه‌های پاریس می‌پرداختند، تا آن‌جایی که به اعتراف خود فروغی «تماشای تئاتر» از مهم‌ترین دلمشغولی‌های او در پاریس بوده است و وی حتی اخبار ایران را جدی پیگیری نمی‌کرده است.

 

و عجیب است که امروز با رجال سیاسی سروکار داریم که قدرتی را در پشت سرخود حس می‌کنند و تلاش دارند آن‌را انکار کنند و یا آن را مانعی برای خود معرفی نمایند.

 

برای آشنایی بیشتر با وضع هیئت ایرانی در کنفرانس صلح پاریس 1919 به کتاب «یادداشت های فروغی از کنفرانس صلح پاریس؛ نشر سخن» مراجعه کنید.

معرفی کتاب را هم در اینجا ببینید.

و گزیده ای از یادداشت ها را هم در اینجا بخوانید.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۱۵
محمد نیازی

بازخوانی حال و هوایی که یک ‌سال پیش در سر داشتم و عجیب که گویا هنوز در همان و حس و حالم!

شب شهادت حاجی، مردم و امت حزب‌الله در سبزه‌میدان و دروازه راه‌کوشک(میرعماد) قزوین جمع شدند. شعار دادند، اظهار انزجار کردند. اما بیشتر سکوت بود و بهت.

قابل باور نبود! مردی که تا دیروز بدون این‌که زیاد بشناسیمش، به‌ ما احساس غرور و اعتماد می‌داد. دیگر نبود. معمولاً رویدادهای جمعی چه خوب و چه بد، همزمان با وقوع و حوالی زمانی و مکانی رخداد بیشترین برانگیختگی را در پی‌دارند. اما این‌بار انگار هر چه می‌گذشت، برافروخته‌تر می‌شدیم! خشمگین‌تر و جریحه‌دارتر.

چنین حس‌وحالی را بیشتر در فقدان عزیزان نزدیک و خویشان تجربه می‌کنیم. شخصیت‌های سیاسی و نظامی برای ما خیلی خاکستری هستند، و از آن مهم‌تر برای ارتباط با ایشان باید کارها و اقداماتشان را به یادآورد، مثبت‌ها یک طرف و منفی‌ها در طرف دیگر، اول یک جمع جبری باید ازشان بگیرم و تازه عدد حاصل آمده را ببریم به دستگاه و زیست‌جهان خودمان، که آیا ما اصلاً از این جنس کار و از این سبک آدم خوشمان می‌آید یا نه! اما  شهادت ح.اج ق.اس.م این‌گونه نبود!

لحظه به لحظه بر گرگرفتگی‌مان افزوده می‌شد. درست است که رهبر انقلاب در پیام تسلیت شهید، بر انتقام سخت تأکید کردند و تصور غالب این است که بر آتش ما دمیدند! اما ما داغ بودیم! گرمای این داغ بیش از آن‌که از دمیدن بیرون آن نشئت گرفته باشد، از درون خودمان می‌جوشید. (به گمانم اولین و یا از اولین پیام‌هایی که در فضای مجازی منتشر کردم، بازنشر این شعر حسن صنوبری بود: امروز روز مرحمت نیست، امروز روز انتقام است/ خشمی که پنهان بود، امروز شمشیر بیرون از نیام است)

وقتی برای تشییع جنازه و وداع حاجی هم به هران رفتم و در آن جمعیت میلیونی ذوب شدم، ادراک همان حس اولیه تداوم داشت. کرور کرورآدمی که من از دروازه شمیران تا حوالی میدان انقلاب ( و جمعیت بیش از این بود و من دیگر نتوانستم جلوتر بروم) صرفاً برای یادمان و گرامیداشت و حتی انجام فریضه مذهبی تشییع نیامده بودند. گویا با شهادت حاجی به بخشی از وجود ما تعرض شده بود (است)  و ما جداً زخمی بودیم (هستیم)

اگر بخواهم تجربه‌اش را با راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌هایی که در زندگی‌ام در آن حضور داشتم، حس کلی من این بود که محرک و نیروی در صحنه خیلی شخصی بود، هر چند که صورت و تبلور جمعی داشت. به‌نظر می‌رسید که انگار هر کس ته‌ دلش یه رابطه شخصی دو طرفه با او دارد.

به نظرم مهم‌ترین ویژ‌گی‌ «قهرمان» همین است، که می‌توانیم هر یک از ما یک روایت شخصی و متمایز از شخصیت او در ذهن و زبان و دلمان داشته‌ باشیم. هر چند که غالب ما در نهایت نخواهیم توانست روایت خودمان را به زبان بیاوریم، اما از همان سکوت و خشم و بهت اولیه می‌شد حدس زد که داستان ما و سردار چیز جدید و شخصی است که نمی‌توانیم راحت آن را با صور‌ت‌بندی‌های رایج به زبان بیاوریم. نمی‌دانم شاید من اشتباه کنم، اما گوش و چشم و تا حدی دل من در روزهای حاجی بیش از آن  که حال و هوای سوگ و فقدان را ببیند، زخم‌خوردگی و داغ را لمس کرد!

از همین‌رو گمان می‌کنم ما هنوز نمی‌توانیم قصه حاج قاسم را تعریف کنیم، ما هنوز داغیم و وقایع، رویداد‌ها و اشخاص را تا سرد نشوند، نمی‌شود روایت کرد! تازه اگر زخم‌مان التیام بیابد، سپس نوبت «سوگواری» است و بعد از آن است که پای «یاد و خاطره» و روایتگری به میان خواهد آمد.  

اولین سالگرد شهادت فرمانده من حاج قاسم سلیمانی

13 دی 1399

 محمد نیازی

پی‌نوشت: خیلی سعی کردم افعال مضارع را ماضی بنوسیم، اما زخم شهادت او هنوز زنده است و مانع می ‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۰۱:۲۳
محمد نیازی