خانم! دارم با کلفتمان میروم جایی!
یکی دیگر از مسائل خیلی رنجآور برای من این بود که بسیاری از بچه ها به دلیل تبلیغات حکومت از اینکه مادرشان چادری بود، احساس حقارت میکردند. اگر یک وقت بر حسب اتفاق بعضی از آنها را با مادرشان در «میدان ژاله» با دور و اطراف آن میدیدم و میپرسیدم؛ «خوبی؟! کجا میروی؟!» هول میشد و با خجالت میگفت: «خانم! دارم با کلفتمان میروم جایی!» میدانستم راست نمیگوید: اما به روی او نمیآوردم و رد میشدم ولی بعد حتماً در یک فرصت مناسب با او صحبت میکردم و میگفتم: «عزت نفس داشته باش و برای مادرت احترام قائل شو.» (پازوکی، 135:1398).
بریده از خاطرات خانم گوهرالشریعه دستغیب که در آن روزگار معلم مدارس اسلامی رفاه و علوی اسلامی بودهاند.
جایگاه اجتماعی حجاب در دوره پهلوی دوم
در سالروز سرکوب قیام گوهرشاد یکی از مسائلی که در جریان کشف حجاب نادیده گرفته میشود، این است که رخداد گوهرشاد را که حقاً و انصافاً دردناک بود را نقطه اوج ماجرا شریعتزدایی و مذهبزدایی در حوزه حجاب و عفاف در نظر میگیرند. حال آنکه این واقعه را باید شروع سخت و غمناک، برای یک جریانسازی فرهنگی طولانی در باره حجاب در دوره پهلوی دوم دانست. هر چند پس از شهریور 1320 و خروج آن دیکتاتور سفاک از کشور، منع رسمی و حکومتی حجاب ظاهرا برداشته شد، اما در واقع این خشت اول دینزدایی که از عرصه نهادی شروع شده بود، وارد حوزه عمومی و فرهنگ و زندگی روزمره شد.
حجابی که در سال 1314 به زور از سر زنان ایرانی برداشته شد، هنوز در فاهمه مشترک غالب مردم ایران در آن دوره (حتی بسیاری از خانوادههای متجدد و غربگرا) جایگاه والایی داشت و پشت کردن به آن تنها نماد پشت کردن به مذهب نبود، بلکه پشت کردن به شخصیت و هویت خانوادگی و ملی هم بود.
اما در دوره پهلوی دوم، بالاخص سالهای دهه40 به بعد ، تلاش شد از طریق آموزش، فرهنگ و هنر و رسانه حجاب و عفاف در زمره میراث کهنه گذشتگان و نماد فرهنگ بدوی و سنتی که دوره آن با پیشرفت فنآوری و شهرنشینی سرآمده است، معرفی شد. شاید بتوان گفت این چادری بودن در این روزگار بیانگر ریشههای روستایی و پائین شهری و حاشیهنشین و سواد و تحصیلات کم و در یک کلام «پرستیژ اجتماعی» ضعیف بود.