چه کسی دوباره مرگ و رنج را فراخوانده است؟
به گمانم حتی خود روسها هم این سطح از عداوت و دشمنی و واکنش افکار عمومی مردم اروپا و آمریکا درباره جنگ اوکراین پیشبینی نمیکردند. جنگی که مشخصا اهداف امنیتی – اقتصادی دارد و قطعا فراگیر و عالمگیر نخواهد شد. ممکن است قواعد بازی را تغییر دهد یا بازیهای جدید طراحی کند، اما جنگ به خاک اروپای غربی و آمریکا نخواهد رسید. ممکن است روسها موفق شوند بازی مسلط نظم جهانی را برهم زنند و یا آمریکاییها دامنه توسعه نظامی و اقتصادی ناتو را بسط دهند.
احتمالا خواهید گفت این حجم از واکنش احساسی به جنگ ناشی از پروپاگاندای امپراتوری رسانهای - پلتفرمی غرب است. قطعا که چنین است و من اثرش را رد نمیکنم. اما این پروپاگاند قطعا روی زمینه اجتماعی و اندیشهای و تاریخی سوار شده است، که این چنین خوب میتازد، آنقدر که توفیقات میدانی روسها در صحنه نبرد نظامی را به شکست سیاسی و رسانه تبدیل کرده است. والا حذف ورزشکاران و هنرمندان و سرمایهداران روس از جهان اروپایی خیلی هم معقول و آسان نبود. چه چیز غیر از پروپاگاندا مردم اروپا را این چنین هیجانزده کرده است که به کارهای شبهطنزی چون حذف داستایفسکی از آموزش دانشگاهی و حذف فیلمهای تارکوفسکی از فیلمهای برتر سینمای جهان و یا حتی غذاهای روسی از منوی رستورانها دست بزنند. یا در گزارشها نژاد پرستانهشان از وضع آوارگان اوکراینی گسیل شده به اروپای غربی این چنین مویه و زاری کنند.
پس از پایان جنگ جهانی اول و دوم، تمام تلاش انسان اروپایی و آمریکایی به ویژه در عصر توسعه این بوده است که جنگ را به بیخردی و جنون فردی امثال هیتلر نسبت دهد. و بالطبع نتیجه بگیرد که انسان متمدن اروپایی، امروز فرسنگها از آن جنون و بیخردی فاصله گرفته است! مگر جنگ که تجربه آشکار مرگ و رنج است، میتواند متعلق انسان توسعهیافته اروپایی و آمریکایی باشد! مرگ و نیستی و رنج حاصل از آن در عصر توسعه جایی بیرون دروازه توسعه فراموش شده است، تا آنجا که جز با پیری و زوال نباید و نمیبایست طعم آن را چشید. تازه آن موقع هم فنآوریهای پزشکی قرار است آن رنج را آسان کنند.(اتانازی) در این هفتاد سال اخیر برای جهان ذهنی آنها جنگ و مرگ و رنج جایی بود در دور دستها، مثلا در آمریکای لاتین و آسیای غربی و خاورمیانه و جهان اسلام. جایی که به گمان انسان اروپایی، مردمش درکی از مواهب توسعه ندارند و بر سر عصبیتهای بدوی و مذهبی با هم ستیزه میکنند! اگر هم قرار بوده است جنگی تجربه شود، به بهانه آزادی و حقوقبشر و به کام منافع اقتصادی در ویتنام و عراق و افغانستان و یمن بوده است. بمبافکنها بی 52 و بمبهای دهتنی قرار بوده است آزادی را برای مردم افغان به ارمغان بیاورند و ماشین اقتصاد آمریکا و اروپا را به حرکت بیاندازند. قرار نبوده است جنگ در پشت دروازههای شهر انتظار بکشد. شایعه جنگ و مرگ و رنج اجازه ورود به شهر را نداشته است.
اگرچه در حملات تروریستی یازدهم سپتامبر (20 شهریور) شایعه جنگ میرفت که در شهر و زندگیروزمره غربیان فراگیر شود و همهگیر شدن این شایعه(مرگ) وترس از آن، امکان کشورگشایی و حملات کشورهای به غربی را در خاورمیانه را گشوده بود. اما حمله تروریستی کجا و یک جنگ واقعی تمام عیار کجا!
الغرض؛ آن مردمانی که به خیال خود جنگ و مرگ و رنج را از شهرشان رانده بودند و آن را به ابزاری برای اهداف به ظاهر دموکراتیک و در باطن، اقتصادیشان میخواستند با وقوع جنگ روسیه و اوکراین به تماشای از نزدیک آن دعوت شدهاند و چنین تماشای نابهنگامی قطعا دلهرهآور است و آنها را به رفتاری جنونآمیز و احساسی واداشته است.