تاملی بر اتوبیوگرافی (خود زندگی نامه نویسی)
مآثر و میراث بران و میراث داران امروز حکایتی جدید و خاص دارند، که فقط آن را در این روز و روزگار میتوان آن را یافت، و برای آن در هیچ کجای دیگر از تاریخ نمونهایی پیدا نمی شود. یکی از این میراثها؛ خود زندگی نامه نویسی یا اتوبیوگرافی است. سنتی در شرححال نویسی و سبکی در نثر و نیز یکی از روشهای نوپدید در جامعهشناسی. اتوبیوگرافی به آثاری گفته می شود که شرح حال افراد و رخدادهای زندگی افراد ضمن تحلیل و توصیف جریانهای فکری، سیاسی و اجتماعی زمان ایشان، به قلم خود آن اشخاص نوشته می شود. یکی از مهمترین ویژگیهای این سبک نویسندگی تاکید و تمرکز بر تجربههای زیسته افراد و بازسازی آنها از زندگی خویش و معنایی است که آنان به زندگانی خویش میدهند. همین تمرکز بر تجربه زیسته و تعاملات روزمره و توجه به نقش انسانها در معنا بخشی به زندگی خود، اتوبیوگرافی را نسبت به سایر انواع نویسندگی سهل الوصولتر و دستیافتنی کرده است. در خود زندگینامه نویسی همه میتوانند بنویسند، هرکس که سواد خواندن و نوشتن و کمی ذوق و حوصله دارد، کارمند باشد یا کارگر، فوتبالیست یا سیاستمدار، لازم نیست فرد به پیری هم برسد و کوله بار و انبان تجربهاش را پر کند، جوانان هم می توانند بنویسند. اصلاً لازم نیست حکمتی یا نکته نغزی یا پند و عبرتی و یا حادثه خاصی در مآثر ما باشد، هرچه دل تنگت میخواهد میتوانی بگویی، آنچه بر تو رفته است؛ تو با عالم و عالمیان چه کردهای؟ مهم نیست چه کردهای؟ مهم این است که کاری صورت گرفته و دیگرانی هستند که آن را ندیده و نشنیده و از آن بی خبرند. داستان شخصی تو می تواند، تلخ و بی مزه باشد و گاه زشت و ناپسند و حتی فاجعه آمیز؛ رسوایی اخلاقی و یا جنسی دعوای زن و شوهری قطع رابطه دو دوست صمیمی و حتی اتفاقات معمولی و روزمره زندگی، هرچیزی که متعلق به خود باشد و هر ناخودی از آن بی خبر، قابلیت انتشار دارد. آد مها خودشان را در این سبک نویسندگی، نشر می دهند و گاه بیشتر از نشر یک کلیت و یک هویت؛ آن ها خودشان را فال فال و قطعه قطعه میکنند و در مآثرشان به نمایش عموم می گذارند. در این سبک شما یک بند و مداوم می توانی بنویسی و خودنمایی کنی. کاری که اگر بیش از دو سده ی بیش کسی آن را انجام می داد، القابی چون مجنون، بی عقل و بی حیا و بی اخلاق به وی می دادند، امروز سبکی است در نویسندگی. متاعی است برای بازار تولید و توزیع مصرف کالای فرهنگی. فقط کافی است روزنامه ها و یا مجلات عامه پسند و سرگرم کننده را باز کنید. شاید بد نباشد به بازار کتاب هم سری بزنید، زندگی نامه هیلاری کلینتون و ماجراهای رسوایی اخلاقی همسرش، زندگی نامه دیویدبکهام و...، دست نوشته های فلان خواننده پاپ و یا فلان بازیگر مشهور هالیوودی و هکذا.
اتوبیوگرافی ها شکل های جدیدتری نیز یافته است. انواع مختلف شبکه های اجتماعی دنیای مجازی؛ فیس بوک، گوگل پلاس، کلوب، وبلاگ نویسی و از همه مهم تر ایسنتاگرام را باید انواع مختلف خود زندگی نامه نویسی به روز و به ساعت و شاید به دقیقه دانست. با کمک تکنولوژی دیگر کار از یک روایتگری ساده گذشته است. ورود به این شبکه ها مساوی است با ورود به یک داستان هزار و یک شب و یک روایت پیچیده و لایه لایه. هر قصهای از تو از قصه دیگر را به پیش می کشد. جزئیاتی که روزی مردمانِ روزگار گذشته به راحتی از کنار آن می گذشتند، آداب و مناسک و قواعد هر روزه ی زندگی، همه و همه تبدیل به موضوع و مسئله ای خاص می شود. روایت هایی از عشق و ازدواج و مسائل خانوادگی و با حفظ تمام جزئیات آن نظیر طریقه آشنایی و نامزدی و عقد و چه و چه و نیز روایت هایی از روابط همسرانه و مادرانه و پدرانه بگیر تا روایت سیر و سفر و سیاحت، تا یادداشت های روزانه و هر روزه. مسائل فرازمینی، ماورایی و حتی دینی هم این استعداد را دارند که دستمایه خود روایت گری قرار گیرند. خواب های صادق و یا کاذبمان را هم می توانیم تعریف کنیم. نیایش های مان با معبود در وقت دلتنگی و تنهایی و بی کسی و بی پناهی را هم می شود، روایت کرد. شب های عید و عزا و محفل های انس و جمع های برادران و خواهران دینی و ایمانی. بسته به این که تعلق شما چه باشد، روایت گری تان نیز متفاوت است، اگر اهلش باشید از عیاشی ها سبکسرانه خود هم می توانید روایت کنید. اما آنچه به طور ثابت در همه ی این روایتگری ها حضور دارد، خودتان هستید.
خودزندگینامه نویسی فارغ از تعاریف علمی جامعه شناسان و ادبا و نویسندگان، از دید من چند مشخصه اصلی دارد. نخست؛ در خودزندگینامه نویسی، نویسنده از «من» میگوید، به وسیله «من» و برای «من». دو «من» ابتدایی از فردیت در حصار ما خبر میدهند و من آخر از فرد منحل در جامعه. دوم؛ چون مبنا فرد یا خود است، پس تعلقات او هم اهمیت بسیار پیدا میکند. اهمیت رویدادها، وقایع و پیشامدها و نیز سخن ها و پیامها را تعلقات فرد مشخص میکند. بسیاری از چیزهایی که ما در روایت زندگی مان برجسته اش میکنیم، هیچ برجستگی ذاتی و ماهوی ندارند و فقط و فقط برای آنکه ما آنها را میپسندیم و به آنها تعلق داریم، روایت میشوند. سوم و در نهایت؛ خودی که در خودزندگینامه ها حضور و بروز دارد، یک من خود بنیاد تاریخی است. از آن رو خود بنیاد است که همه پیشامدها در نسبت با او و با موضوعیت او امکان طرح شدن را می یابند و به آن سبب تاریخی است که در زمان و مکان جاری است. کافی است برای این که این ویژگی ها را رصد کنید، سری به ادبیات کهن خودمان بزنید و خود زندگینامه نویسی های امروز را با روایتگری های چون حکایات و امثال و حکم و سیره و مغازی و شرح حال نویسی مقایسه کنید. در غالب روایتگری های کهن به راحتی میتوان زمان و مکان حکایات را عوض کرد، بی آن که به محتوا و مقصود راوی خللی جدی وارد شود. مکان جغرافیایی و دوره های تاریخی تنها بسترهایی هستند برای ظهور معانی و حقایق فرا تاریخی. بی سبب نیست که حکایات سعدی علیه رحمه پس از هفتصد سال هنوز هم خواندنی است و با مخاطب امروزی نیز ارتباط برقرار میکند، اما شرح زندگی عبدالله مستوفی به قلم خویش، که از رجال اواخر دوره قاجاریه است، به جز کسانی قصد تحقیق و تتبع در تاریخ اجتماعی و سیاسی دوره قاجار را دارند، برای دیگران هیچ جذابیتی ندارد. زیرا نه آن راوی، راوی سابق است و نه تاریخ و جغرافیایی که وی در آن میزیسته، اکنون موجود است و با توجه به این خصایص است که ما هیچگاه آثار گرانقدری چون المنقذ من الضلال امام محمد غزالی و اعترافات سنت اگوستین را با وجود شباهت فراوان در نوع روایت در دسته اتوبیوگرافی قرار نمی دهیم، زیرا در هیچ یک از آنها نویسنده قصد نداشته، قصه خویش را در یک زمان و مکان خاص و در نسبت با یک رویداد خاص روایت کند. در واقع این نوع از روایت گری تنها با دنیای جدید امکانپذیر شده است. به تاریخ ادبیات فارسی هم که نظری بیاندازیم درمییابیم که این روایت های در زمانی و در مکانی از بعد مشروطه در نویسندگی و ادبیات ما رواج پیدا کرده و رونق یافته است. در این دوره است که آثاری با جنبه اتوبیوگرافیک وبا عناوینی چون زندگی من، خاطرات، خاطرات زندگانی من، ترجمه و نگاشته می شود. نظیر خاطرات و اسناد علیخان ظهیرالدوله، خاطرات سیاسی میرزا علیخان امین الدوله، زندگانی من، به قلم ابوالقاسم لاهوتی، زندگانی من، نوشته سید احمد کسروی، شرح زندگانی من به قلم عبدالله مستوفی.
تمام رویدادها و نشانه ها و اشاراتی که در زندگی ما وجود دارند و در خودزندگی نامه نویسی دستمایه روایتگری قرار میگیرد، دائماً ما را به من این زمانی و این مکانی ارجاع میدهند. من سرزمینی، من ایرانی یا افغانی، غزنینی یا قزوینی، شهری یا روستایی، کارمند یا کارگر و کاسب و یا استاد دانشگاه، زن یا مرد، پیر یا جوان، سفید یا سیاه، زیبا یا زشت و هکذا. تمام مولفه های هویت بخشی که انسان را از همنوعانش متمایز میکند و در سرزمین و بوم و محله و نژاد و زبان و تعلقات فردیشان خلاصه می کند. در یک کلام میتوان گفت که کسی که زندگی اش را در قالب خودزندگینامه نویسی روایت می کند، به طور غیر مستقیم به ما میگوید، من چیزی به جز سرزمین وبوم و فردیتم نیستم، همین که میگویم و همینم که می بینی و می شنوی، نه بیش و نه کم.
اگر خود زندگینامه نویسی را از این گونه ببینیم، باید کمی در اغراض نویسندگان آن برای جاودانگی شک کنیم، لااقل می توانیم بگوییم، که اگر نیت شان این است، به راه ترکستان می روند و دارند تمام ظرفیت های انسان زمینی (زمینی را در مقابل سرزمینی و در پیوند با آسمانی بخوانید) در چشم به هم زدنی به باد فنا می سپارند. حتماً خواهید پرسید و خواهند پرسید، کدام ظرفیت ها؟! امکانها و ظرفیتهایی برای غیب اندیشی و راز آلودگی و عبرت آموزی و نیز خلوت گزینی. با روایتگری از جنس خودزندگینامه نویسی و با تبدیل کردن تمامی لحظات زندگی به تجربه های آزموده و عیان شده، از آدمها امکان جرح و تعدیل و اصلاح مسیر زندگیشان گرفته می شود. هر تجربه به صرف این که یک تجربه منحصر به فرد و یکتاست، واجد اهمیت می باشد. سوال از این که آن تجربه در مسیر و سیره علمی و یا عملی فرد و با توجه به هدفی که هر فرد برای زندگی اش برگزیده است، تجربهای است غلط یا درست و یا اصلاً ما مجاز به روایت آن هستیم، سوالی بلاموضوع به نظر میرسد.
اما کماکان سوال جاودانگی با ماست و هریک از ما در آرزوی این هستیم که پس از روزگار ما هم، کسی داستان زندگی ما را بخواند و آز آن پند بگیرد و یا آز آن متاثر شود، اما آیا این سودا با خودافشاگریهایی از نوع اتوبیوگرافی محقق خواهد شد؟
آیا آیندگان «من» شرحه شرحه شده و صدپاره در دل تاریخ را به یاد خواهند آورد؟
نمیدانم، سوال آیندگان را باید از آیندگان پرسید. اما همینقدر میدانم که در مرام و سلکی که من به آن اعتقاد دارم و عالمی که خود را متعلق به آن میدانم، این خود روایتگریها اگر گناهی یا معصیتی قلمداد نشود، بلیه ای است اخلاقی و بیماری است روحی، که زمینه ساز عصیانگری ها بزرگتر و صعبتر خواهد شد.
با این حال از این نوشته نباید به این نتیجه گیری شتابزده رسید که نگارنده حکم به امتناع و طرد نوعی از نویسندگی داده است و با این کار از یکی از امکان های بسط و شرح و انتقال تجربیات مفید انسانی چشم پوشیده است. بلکه تنها مدعای من در این سیاهه این است که مبنای روایتگری اگر بنا باشد، داستان «خود» باشد، روایتگری چیزی جز شرحه شرحه کردن، هویت آدمی نیست، اما اگر مبنای زندگینامه نویسی حکایت «وجودی» از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود، باشد و همه روایات در نسبت با هدف و غایت زندگی انسانی سنجیده و بازنمایی شوند، شاید بتوان امید داشت که در نسل های بعدی نیز کسی داستان زندگی ما را بخواند.
زندگی مِلک وقفی است که در اختیار ما گذاشته شده که با آن به سمت هدف و غایت زندگی گام برداریم، اما آیا تا به حال مالک و واقفی را به یاد دارید، که بی توجه به مقصود وقف، ملکش را مشاع دیگران کند؟!
زندگی ملک وقف است، اگر وقف چیزی نبوده ایم و راهی نرفته ایم، چه اهمیتی دارد، که از خواب و خور و شهوات مان بنویسیم! زندگی مان را وقف کنیم و از این موقوفه بنویسیم!