«زندگی مِلک وقف است»
نادر ابراهیمی
آدمی از دیرباز در این اندیشه بوده است که خود را جاودانه کند با کارها، سخنان، نوشته ها، بناها و در یک کلام مآثرش و نیز مهمتر از همه با نام نیکش. از سنگ نوشته های باستانی پادشاهان کهن تا مقابر و معابد و مساجدی که نامداران و ثروتمندان بنا کردهاند و تا دیوان ها و تواریخی که به دستور سلاطین و در وصف حکومتهایشان نوشته می شده و بسیاری دیگر از این قبیل، این مطلب را می شود فهمید. کوروش که کشورگشایی می کند و به سرزمین پارس باز می گردد، شهر دلاوری ها و شجاعت ها و نیز وصف سیاست و کیاست هایش در مرزهای فتح شده را بر سنگ نوشته ای و لوحی حک می کند. شاه جهان که در سوگ همسرش ممتاز محل بسیار اندوهگین شده است برای آنکه نام او را جاودانه کند بنای مقبره ی باشکوه تاج محل را میگذارد و یا شاهرخ تیموری و گوهر شاد خاتون به شکرانه ی بلایی که از سرشان گذشته است در سپاس از حضرت ابوالحسن علی بن موسی رضا (ع) بنای مسجد باشکوهی را بر مزار ایشان می گذارند.
این یادگارها و مواریث که آدمیان به امید جاودانگی از خویش به جای میگذارند تنها به بناها و یادبودها و فرمانروایان ختم نمی شود. علامه امینی عمری برای جمع آوری حدیث غدیر میگذارد و الغدیر یادگار او می شود. این جریان به خواص و اهل علم هم محدود نمی ماند. برخی از پدر بزرگ ها و مادربزرگ های پیر من و شما هم وقتی به آخر عمر میرسند و یا در بستر احتضار می افتند، به غیر از مال و اموال سعی می کنند فرزندان و نوادگان خویش را با جمله ای یا حکمتی یا سخنی که به نظر خویش، عصاره و افشرهی عمرشان است، بدرقه کند تا آنها هم این سخن را به نسل های پس از خود انتقال دهند و آن جمله یا حکمت می شود میراث آن خانواده.
اما حکایت مآثر روزگار ما خود حکایتی دیگر است ....