پروژه مهندسیشده اجتماعی - امنیتی که در رابطه با حجاب از ابتدای تابستان 1401 در ایران کلید خورد و در نهایت به بلوای «زن زندگی آزادی» ختم شد، پازلهای متنوع و پیچیدهای را کنار هم داشت. این پروژه در کنار قطعاتی که برای تودههای خاکستری دیده شده بود تا حجاب را در نظر آنان از ماهیت سیاسی و دینی خود خارج کند و آن را بخشی از مزاحمتهای یک حکومت سرکوبگر برای زندگی روزمره مردم و بدن زنان بازنمایی کند، بخشهای دیگری نیز داشت. بخش مهمی از این طراحی، تغییر فاهمه عمومی درباره حجاب در دوره حکومت جمهوری اسلامی بود. آنچنان که حتی باورمندان و متدینان هم، سازوکارهای انتظامی، قانونی و حتی گفتمان حجاب در جمهوری اسلامی را مختلکننده زیست روزمره محجبانه خود بیابند و تداوم تمسک به حجاب در ساحت قانون را «رنجآور» بدانند. از پویشهای «نه به حجاب اجباری» و «من محجبهام، اما با گشتارشاد مخالفم»[1] که در ابتدای این مسیر طراحی شد تا نظرات برخی نخبگان و سیاسیون در باب حجاب در دوگانه بیاعتقادی جوانان به اصل دین و اجبار حکومت به ظاهر دین،[2] همه در این خط داستانی معنادار شدند.
در روایت «رنج حجاب در دوره جمهوری اسلامی» داستان حجاب این گونه بهپیش کشیده میشد: دورهای بوده است که مردم معتقد به اصل و اساس دین و دیانت بودند و به آن باور کامل داشتند و همچنین در آن زمانه عدهای مردم (متدینان) از روی اختیار باحجاب و عدهای دیگر (عامه مردم) از روی اختیار بیحجاب بودند. اما از قضای حادثه، انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی پیش میآید. از یک سو حجاب اجباری بنیادهای دینداری عوامِ شلحجاب را از بین میبرد و از سوی دیگر محجبهها را در زحمت و تنگنا میاندازد و حجاب نیز از سکه و اعتبار میافتد.
اینجا گذشته [تاریخ]، به مثابه معنادارکننده لحظه اکنون به پیش کشیده میشود. به نحو ضمنی در نزد مردم و به نحوی آشکار در نزد رسانههای برساختکننده رنج حجاب در دوره جمهوری اسلامی، یک تصویر تاریخی حاضر میشود: تصویر حجاب در دوره پهلوی دوم و مقایسه آن با تصویر حجاب در زمانه حاضر. دورهای که ظاهراً با حجاب و بیحجاب بدون مداخله و آزار نظام سیاسی در کنار هم در جامعه حاضر میشدند. هنجار حجاب نیز بهعنوان رفتار بخشهای مذهبی جامعه مقبولیت و محبوبیت داشته یا دستکم انتخابی رنجآور قلمداد نمیشده است. دورهای تاریخی که نه خبر از اجبارهای تجددطلبانه و خشونتآمیز رضاحانی نظیر قانون کشف حجاب بود و نه نشانی از التزامات شرعی و سامانههای قانونی جمهوری اسلامی داشت. فانتزی هم در کنار تاریخ به میدان میآید. در شبکههای اجتماعی و رسانهها عکسهایی از مادران و مادربزرگها با چادرهای گلگلی در کنار دختران و نوههایشان با مینیژوب و پیراهنهای آستینکوتاه تکثیر میشود. عکسهایی که زیست روزمره و عادی و بیچالش زنان چادری را در کنار خانمهای سانتیمانتال و آلامد دهه 40 و 50 به نمایش میگذارد. انصافاً هم صحنههای رمانتیکی است و دل هر بنیبشرِ مذهبی و لامذهبی برای لمس چنین روزهایی غنج میزند! اما آیا واقعا چنین تصویری واقعی و رئال بوده است؟ حاضر کردن تصویری تاریخی که در آن حجاب باارزش و فضیلتمند و محجبه بودن کنشی عقلانی و عزتمندانه است باید ردی در تاریخ اجتماعی معاصر داشته باشد. برای اینکه چنین تصویری را به بوته نقد و آزمون بکشیم، چارهای جز این نداریم که سراغ منابع و دادههای دست اول سالهای پیش از انقلاب برویم. مهمترین منابع برای واکاوی این تصویر، خاطرات و مصاحبههای تاریخ شفاهی است. در این جستار سعی خواهیم کرد تصویر حجاب در فرهنگ عمومی و از منظر تودههای جامعه ایران در دهه 40 و 50 و سیر تطورات آن تا انقلاب اسلامی را ترسیم کنیم تا ببینیم وضع حجاب و محجبهها در جامعه دوران پهلوی چگونه بوده است و آن واقعیت با تصویر برساخته امروز چه تفاوت هایی دارد.
نوشتار حاضر گزارشی از فصل «حجاب و پوشش» از رسالهای دانشگاهی با موضوع «دینداری در زندگی روزمره مردم ایران در دو دهه پایانی پهلوی دوم» از نویسنده همین جستار است. رسالهای که با اتکا به خاطرات و زندگینامهها و مصاحبههای تاریخ شفاهی، بخشی از زندگی روزمره مردم را در سالهای 1340 تا 1356 مورد پژوهش قرار داده و با روش تئوری زمینهای ( Grounded theory)[3] تالیف شده است. در مرحله اول 63 کتاب خاطره و تاریخ شفاهی مورد بررسی قرار گرفته است. در گام بعدی برای جبران خلأها و سوگیریهای احتمالی خاطرات، 12 مصاحبه مستقل با موضوع تحقیق از افرادی که آن سالها را درک کرده بودند، به آن اضافه شد.
این یادداشت در «شماره سوم مجله سوره» منتشر شده است.