به گمانم حتی خود روسها هم این سطح از عداوت و دشمنی و واکنش افکار عمومی مردم اروپا و آمریکا درباره جنگ اوکراین پیشبینی نمیکردند. جنگی که مشخصا اهداف امنیتی – اقتصادی دارد و قطعا فراگیر و عالمگیر نخواهد شد. ممکن است قواعد بازی را تغییر دهد یا بازیهای جدید طراحی کند، اما جنگ به خاک اروپای غربی و آمریکا نخواهد رسید. ممکن است روسها موفق شوند بازی مسلط نظم جهانی را برهم زنند و یا آمریکاییها دامنه توسعه نظامی و اقتصادی ناتو را بسط دهند.
احتمالا خواهید گفت این حجم از واکنش احساسی به جنگ ناشی از پروپاگاندای امپراتوری رسانهای - پلتفرمی غرب است. قطعا که چنین است و من اثرش را رد نمیکنم. اما این پروپاگاند قطعا روی زمینه اجتماعی و اندیشهای و تاریخی سوار شده است، که این چنین خوب میتازد، آنقدر که توفیقات میدانی روسها در صحنه نبرد نظامی را به شکست سیاسی و رسانه تبدیل کرده است. والا حذف ورزشکاران و هنرمندان و سرمایهداران روس از جهان اروپایی خیلی هم معقول و آسان نبود. چه چیز غیر از پروپاگاندا مردم اروپا را این چنین هیجانزده کرده است که به کارهای شبهطنزی چون حذف داستایفسکی از آموزش دانشگاهی و حذف فیلمهای تارکوفسکی از فیلمهای برتر سینمای جهان و یا حتی غذاهای روسی از منوی رستورانها دست بزنند. یا در گزارشها نژاد پرستانهشان از وضع آوارگان اوکراینی گسیل شده به اروپای غربی این چنین مویه و زاری کنند.