تاملاتی در باره نحوة عمل علم جدید با نگاهی به تولد روان شناسی در کتاب «تاریخ جنون»
«جنون به مثابه بیماری در حیطة جسم جای داده شد و آنچه به بیخردی و استعلای گفتار آن تعلق داشت، در قلمرو روان قرار گرفت. دقیقاً در همین زمان بود که روان شناسی تولد یافت. پیدایش روانشناسی به منزلة توجه به حقیقت جنون نبود، بلکه نشانة آن بود که جنون دیگر از حقیقتش که همان بی خردی است جداشده و از آن پس هیچ نیست جز پدیدهای آشفته و بی معنا در پهنة بیکران طبیعت، معمایی که حقیقت دیگری ندارد جز آنچه آن را فروکاهد.»
تاریخ جنون، میشل فوکو، ترجمه فاطمه ولیانی، تهران: نشر هرمس، 1388، چاپ هفتم، صفحة 186
نکته ای که با استفاده از تحقیقات و اشارات فوکو دربارة جنون و تولد روانشناسی می توان به آن اشاره کرد. معنازدایی علم مدرن از هستی و کائنات (جهان طبیعی و اجتماعی) است. علم مدرن برای بسط خود در دنیا، یکبار معنای روشن و خیره کنندة حقیقت هستی را از آن سلب کرد و آن را به واقعیت (طبیعت بی جان و کور، جامعه بدوی یا در حال تکامل و ... ) تبدیل نمود و سپس در سایه این سلب، ایجاب خویش برای خلق معنایی جدید برای آن آغاز کرد.