تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

تاریخ گزیده

آرشیو محمد نیازی

بسم الله الرحمن الرحیم.
در این درگاه مجازی، گزیده‌ای از تاملات و مکتوبات «محمد نیازی» دانش پژوه «تاریخ و علوم اجتماعی» را می خوانید.

پیوندهای روزانه

پیوندها

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

جامعه عصر قاجار نزدیک ترین دوره تاریخی به دوره معاصر برای فهم پی رنگ ها و فرم های اجتماعی کهن جامعه ایران است. خانواده به جهت دیرپایی تاریخی و نقش محوری اش در ساختن جامعه، مناسب ترین گزینه برای شناخت فرم های اجتماعی دوره سنت است. ازدواج یا همسرگزینی، نخستین و مهم ترین چارچوب سازنده خانواده است. شناخت انواع همسرگزینی و کارکرد و معانی فرهنگی آئین های زناشویی، دریچه‌ای به شناخت ساختار خانواده در دوره قاجار است. ما این مهم را از طریق روش مطالعه اسنادی و تحلیل تاریخی مورد بحث قرار داده‌ایم. دستاورد کلی بحث نشان می دهد که همسرگزینی مبتنی بر نظام خویشاوندسالاری بوده است و فردیت نقش کم رنگی در آن ایفا می کرده است. شکل غالب همسرگزینی را تک همسری، چندهمسری، ازدواج دائم و موقت با محوریت مرد تشکیل می داد و هر یک از انواع یاد شده، به تولید و بازتولید «خانواده گسترده» می انجامید. همسان گزینی طبقاتی-فرهنگی بر گونه های مختلف ازدواج غلبه داشته است. دین و شریعت بستر حقوقی و ضامن بقای خانواده گسترده بوده است. آئین ها و مناسک و مراسم ازدواج، بازتاب چیرگی فرهنگ جمع گرایانه بر فرهنگ فردگرایانه بوده و ساخت اجتماعی ازدواج در عصر قاجار، صورتی«زیستی-طبیعی» داشته است.

این مقاله در پژوهشنامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی سال نهم بهار و تابستان 1399 شماره 1 (پیاپی 17) منتشر شده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۳۵
محمد نیازی

 

ظاهراً هیچ پیچیدگی و برجستگی سیاسی، فکری و حتی درام خانوادگی در کار نیست؛ با زبانی ساده و روان و حتی گاه خشن، شمه‌ای از دوران سخت کودکی و جوانی‌اش را روایت کرده‌ است. جوانی که نه آن‌چنان مذهبی بوده است و نه آن چنان سیاسی. اساساً برای ورود شدن به میدان‌های مرسوم سیاست و مذهب و حتی فرهنگ روزگار خودش خیلی ساده و روستایی بوده. هر چند که با نزدیک شدن به سال‌های بسیج انقلابی، او هم به تاسی از همه امت، در جریان مبارزات انقلابی وارد می‌شود. اما به گمان من موتور محرکه این جوان عشایری پیش و بیش از همه روحیه ظلم‌ستیزی و جوانمردی است. از روزی که برای ادای قرض‌های پدرش به بانک تعاون روستایی برای پیدا کردن کار به کرمان می‌آید تا روزی که جنگیدن برای آزادی نبل‌ و الزهرا و خرمشهر را یکسان می‌بیند، مبنای زندگی این آدم یک چیز بوده است؛ نه این‌که تحول و تکامل نداشته است. قطعا که بدون امام و انقلاب «او» این اسطوره‌ای که امروز هست نمی‌بود، اما اعتنا به ندای امام به برای او از جنس توجهات ایدئولوژیک نبود. حقی بر زمین افتاده و برای اعاده آن حق باید قیام کرد. نمی‌دانم می‌توانم جان کلام را برسانم یا خیر! غرض نفی ابعاد مکتبی و اندیشه‌ای و هویت فکری و سیاسی «او» نیست؛ هدفم ... ! اصلا چرا روده درازی کنم، این چار خط دستنویس ساده و صمیمی را لابلای روزمرگی‌هایتان بخوانید. شاید راهی برایتان گشوده شود: برای رستگار شدن چو «او» لازم نیست از جای عجیب و غریبی شروع کنیم و کنید!

پی‌نوشت: نمی‌دانم چرا عزیزان انتشارات و خانواده شهید سعی کردند با آرایه‌هایی در مقدمه و  پی‌نوشت، متن ساده ای را که به بیان خودش نشانگر «طبع عشایری و مناعت طبع» او بوده است، متکلف کنند. 

گزیده‌های که بی ارتباط به متن بالا نیستند:

1. پدرم، به‌رغم این‌که جسم ضعیفی داشت، اما خیلی قوی بود و سر نترسی داشت. یک روز همین نترسی کار دستش داد: حبیب‌الله خان کدخد به ده آمد. آن روز برف باریده بود و مردان ده همگی بر آفتاب نشسته بودند و با هم حرف می‌زدند. ما بچه ها با هم برف‌ بازی می‌کردیم. حبیب‌الله خان بخ هریک از مردان ده یک اول چند سانتی تریاک داد. فقط به مرید محمد که در آن روز  استفاده می‌کرد، نداد. پدرم خندید و این شعر را خواند: «عطای بزرگان، امت را به جایی می‌آورد که نیایند به کار» کدخدا ناراحت شد و به پدرم تندی نمود. (ص41)

2. همه معتقد بودند که کسی به من و تاجعلی کار نمی‌دهد. احمد در خانه یک مهندس مشغول به کار شد. شب سیری (یک دل سیر) نان و ماست خوردیم و از فردا صبح شروع به گشت برای کار کردم. علیجان که زودتر آمده بود راهنمای خوبی بود. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاه را را می‌زدم و سوال می‌کردم: «آیا کارگر نمی‌خواید؟» همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیف من می‌کردند و جواب رد می‌دادند. (ص 43)

3. سه‌تایی روی یکی از میزهای ورزشی نشستیم. سید جواد سوال کرد: «تا حالا نام دکتر علی شریعتی رو شنیده‌ای» گفتم: «نه، مگه کیه؟» سید بر خلاف حاج محمد، بدون واهمه خاصی توضیح داد: «شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضد شاهه.» دیگر کلمه «ضد شاه» برایم چیز تعجب‌آوری نبود. ظاهراً احساس انعطاف در من کرد. این‌بار دوستش حسن به سخن آمد. سوال کرد: «آیت‌الله خمینی، رو می‌شناسی؟» گفتم: «نه.» گفت «تو مقلد کی هستی؟» گفتم «مقلد چیه؟» و هر دو به هم نگاه کردند. از پیگیری سوال خود صرف‌نظر کردند. دوبار سوال کردند: «تا حال اصلا نام خمینی رو شنیده‌ای؟» گفتم «نه.» (ص 63)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۴۶
محمد نیازی